رفتن به مطلب
کام به کام

مردی که «پارسی» حرف میزند


ALI

ارسال های توصیه شده

به گزارش روابط عمومي مجله اينترنتي كام به كام به نقل ازخبرگزاری ایسنا: میرجلالالدین کزازی از این موضوع گفت که چرا و از چه زمانی به این شکل سخن میگوید؛ پارسی سره با تأکید بر استفاده از واژههای پارسی و دوری از واژههای غیرایرانی.

 

او همچنین از امکانات واژهسازی در زبان فارسی سخن گفت و اینکه اگر روزی این زبان از بین برود، یک فاجعه فرهنگی و «سونامی سخن» خواهد بود.

 

روزهای بلند تابستان و گرمای آنها را می‏توان با نشستن پای حرف‏های مفاخر فرهنگی این سرزمین شیرین و دلپذیر کرد. گروه ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) عصر تابستانی تیرماه میهمان خانه میرجلال‏الدین کزازی بود که در منطقه‏ای خوشآب و هوا در کرج زندگی می‏کند.

 

کزازی در اتاق کارش پذیرای ما بود؛ اتاقی که به گفته خودش به سلیقه بانو آراسته شده. میگوید خودش تنها کتاب‏های کتابخانه را چیده چون باید بداند هر کتاب کجاست و هرچه جز کتاب در اتاق است، از عکس و تابلو و گل و غیره، سلیقه بانوست. کتابخانه او پر است از کتاب‏های تاریخی، ادبی، فرهنگی و هنری و دایرة‎المعارف‎‏هایی در این زمینهها. همچنین با نگاهی گذرا در این کتابخانه می‏توان دیوان شاعران گذشته را دید که کنار هم چیده شده‏اند و البته کتابهای رمان و داستان کمتر به چشم میخورد.

 

با میرجلال‎الدین کزازی در این گپ و گفت از شیوه ویژه‎ سخن گفتنش و هدفش از برگزیدن این شیوه حرف زدیم. همچنین با مرور نظریاتش درباره زبان فارسی یا به قول او پارسی، از امکانات و توانایی‏های زبان فارسی در جهان معاصر صحبت کردیم.

 

http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1393/4/22/324391_263.jpg

 

شرح این گفت‏وگو را در ادامه می‏خوانید:

 

چیزی که در شخصیت شما ویژه است و برای همه جالب توجه است، نوع حرف زدن شما و این نوع فارسیِ مورد استفادهتان است. آیا اتفاقی افتاد که به این نتیجه رسیدید و تصمیم گرفتید به این شیوه حرف برنید و یا پروسه زمانیای طی شد که شما به این سمت بروید و به این شیوه گفتار و بیان برسید.

 

- کزازی: کمابیش دو دهه پیش من بر آن سر افتادم که این شیوه را در گفتار و نوشتار به کار ببرم، انگیزه‎ای ویژه که بتوانم بر آن انگشت بنهم، در کار نبود؛ انگیزه بنیادین من که هنوز هم مرا وامی‏دارد این شیوه را به کار ببرم، این بود که به زبان پارسی یاری برسانم، با به کار بردن و در پیش نهادن و به نمود آوردن نغزی‏ها، نازکی‎ها، زیبایی‏ها و توانمندی‎های این زبان. چون زبان پارسی زبانی است که خود به روشنی و به رسایی، شناساننده خویشتن است. گواه والایی، زیبایی و دلربایی و سختگی و ستواری خویشتن است. اگر کسی به بسندگی این زبان را بشناسد و آن را بدان سان که می‏سزد و به گونه‏ای که شایسته این زبان شورانگیز و شررخیز و شکرین و شیواست به کار ببرد، زبان پارسی آنچنان شکوهمند، دیگرسان، شگفتی‎آور، پیشرفته خواهد بود که شنوندگان را خواهد افزود. من در این زمینه کمتر سخن گفته‏ام، در اینکه اگر ما به زبان راستین و سرشکین پارسی دست بیابیم، بدان سان که فردوسی و گاهی سعدی بدان دست یافته، با زبانی هنری، پندارخیز، جادُوانه، افسونساز روبهرو خواهیم بود، چون زبان پارسی به دلآرایی دلآرام می‎ماند که بی‎هیچ زیب و زیور دل از زیباپرستان می‎تواند ربود. این زبان، زبان سرشکین و راستین پارسی، زبان ناب و نژاده پارسی، زبانی که از آلایش‏ها و آغشتگی‏ها به دور و پیراسته است، خود به تنهایی، بی هیچ ترفند ادبی، بی هیچ شیوه و شگرد زیباشناختی، زیباست.

 

چه مدت طول کشید که شما به این شیوه از بیان برسید؟

 

- کزازی: راست این است که زمانی چندان به درازا نکشید، شاید از این روی که من از پیش، آن مایه و توان را برای کاری چنین در خود نهفته می‎داشتم. گنجینه ناب و نژاده پارسی در یاد من یا اگر بخواهم روشنتر بگویم، در نهاد من آنچنان بود که در آن زمان که می‎خواستم آن‏ها را به کار بگیرم، با دشواری روبهرو نشدم و من به راستی هیچ تلاشی ویژه را به کار نگرفتم تا بتوانم بر این شیوه در گفتار و نوشتار چیرگی بجویم و آن را به کار ببرم. شاید یکی از رازهای آنکه این شیوه پسندیده ایرانیان و پارسی‏زبانان افتاده است، همین نکته باشد. زیرا این زبان با آنکه پارسی‎گرایانه است، درصد وام‎واژگان - واژه‎های نیرانی و غیرایرانی - در آن اندک است؛ زبانی برساخته، زبانی به دور از ریختارها و هنجارهای زبان پارسی نیست. درست است به هر روی زبانی است دیگرسان، اما این نایکسانی آنچنان نیست که شنونده و خواننده را برانگیزد که آن را زبانی برساخته و به دور از سرشت و ساختار زبان پارسی بداند.

 

گاهی دانشجویان من که در روستا زندگی می‎کنند، به من می‎گویند که خانواده آن‏ها، برای نمونه پدر کشاورز آنها هر زمان که برنامه‏ای از من پخش می‎شده، مینشسته و باریک و هوشیار آن را میشنیده یا میدیده ‏است، بی‏آنکه به روشنی بداند که من چه می‏گویم، برای نمونه در زمینه‎ای پیچیده مانند رویا، حماسه یا زیباشناسی هنر، آن چه نیرویی است که آن روستایی را برمی‏انگیخته دل به این گفتارها بدهد؟ من پاسخی برای این موضوع ندارم. جز اینکه این زبان با اینکه زبانی است دیگرسان و کمابیش ناشناخته، که با آن دریافتی که توده‏های پارسی‎زبان از این زبان دارند سازگار نیست، آنچنان دلکش، کارساز و آنچنان انگیزنده بوده و هست، که کسی را وامی‏داشته گوش بدان بسپارد بی آنکه بداند آنچه گفته می‎شود، در چه زمینهای است. زبان من به آن زبان سرشکین پارسی نزدیکترین است و از همین روی زبانی است «تاسهخیز» در برابر «نوستالژیک» فرنگی و«تاسه»‎ای را در او برمی‎انگیزد. «تاسه» اندوه و دریغی است پایدار که ما از آنچه روزگاری بوده است و نیست در دل می‏آزماییم. این زبان به گونه‎ای پیلی را که در آن شنونده نهفته بوده است، فرایاد هندوستانِ دلستان فرهنگ ایرانی می‎آورد.

 

http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1393/4/22/324392_255.jpg

 

این زبان چیزی است که شما در موقعیت‎های مختلف به کار می‏گیرید؟ با اهل منزل یا در موقع خرید به همین شیوه صحبت میکنید؟

- کزازی: پاسخ من یکسره آری نیست. چه شما در زبان پارسی‏گرای باشید، چه تازیگرای و چه فرنگی‎گرای و هر گرایش دیگر در زبان داشته باشید، بسته به اینکه زبان را چگونه، در کجا و چرا به کار می‏برید، رنگ و ریخت دیگری به آن می‎دهید. شما هرگز در دانشگاه زمانی که سخنی دانشورانه می‎رانید، به همان شیوه که در کوی و برزن و بازار سخن می‏گویید، زبان را به کار نمی‏برید. اما شالوده و ساختار زبان هنگامی که من در هرجای آن را به کار می‏برم، کمابیش یکسان است.

 

این سؤال از این جهت پیش میآید که شما به گونه خاصی سخن می‎گویید. فکر کردن به اینکه گونه‎ دیگری سخن می‏گویید، جای سؤال دارد و برای ما جالب است که شما در شرایط دیگر چگونه صحبت می‏کنید.

- کزازی (با خنده): شما باید چند روز بیایید با ما زندگی کنید تا به آزمون، روشن و در کردار ببینید پاسخ چیست.

 

شما برای هر واژه چند مترادف به کار می‎برید و شمرده شمرده حرف می‎زنید؛ این شیوه همیشه هست؟

- کزازی: درصد واژگان در کارکردهای گوناگون زبانی اندک و بسیار می‎شود. پیداست زمانی که شما می‎روید نانی بستانید یا از نانوا یا میوه‎ای از میوهفروش بخرید، این شیوه را به کار نمی‎برید. اما آن نانوا و میوه‎فروش هم پس از چندی، بیگمان با خود خواهند اندیشید که این زبان، زبانی که من از آن بهره بردم برای اینکه بگویم «نانی به من بده» یا «این خیارها را بکش و به من بده» با آنچه دیگران می‎گویند یکسان نیست.

 

http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1393/4/22/324393_209.jpg

 

شما برای گسترش این شیوه سخن گفتن هم کاری کردهاید؟ چون وقتی فقط یک نفر اینگونه حرف میزند این شیوه فراگیر و ماندگار نخواهد شد.

- کزازی: من اگر بخواهم این زبان ماندگار بشود، باید دیگران را برانگیزم که آن را به کار بگیرند وگرنه ماندگار نخواهد شد؛ اما آنچه من از نگاهی فراخ می‎توانم از کارکرد زبان پارسی‎گرایانه بگویم این است که این گرایش، بسیار بیش از چیزی که من چشم می‎داشتم (می‎انگاشتم) با رویکرد ایرانیان، حتی پارسی‎زبانان همراه شده است. کمتر می‏افتد که کسی به من برسد و درباره این شیوه زبانی نپرسد. بسیاری هم از من میپرسند که چه باید کرد تا بتوان بدین شیوه گفت و نوشت؟

 

من یک نمونه زنده بهروز بیاورم برای شما از گسترش این گرایش. سال پیش فرهنگی به نام «فرهنگ پارسی» از سوی سیمین حلالی در نمایشگاه کتاب منتشر شد که او پاره‏ای از کتاب‏های من را خوانده است و واژه‎هایی را که من برساخته‏ام، به کار می‎برم و در پیش گرفته‏ام بیرون آورده و فرهنگی را پدید آورده که ستبر است و هزار رویه (صفحه) دارد. بهای این فرهنگ هم در سنجش با کتاب‎هایی که در ایران منتشر می‎شود، اندک نیست؛ سی و چند هزار تومان. این کتاب نایاب شد، به گونه‎ای که ناشر چاپ دیگری از آن را در نمایشگاه امسال فراپیش نهاد. فرهنگ خوانندگان فراگیر ندارد. کسانی فرهنگ واژگان را می‎ستانند که با زبان به ویژه‏ای آفرینشی یا پژوهشی در پیوندند، این فرهنگ فرهنگ فراگیر هم نیست که به کار همه واژه‏خواهان بیاید. فرهنگی ویژه است، فرهنگی که واژه‎های نژاده پارسی در آن گرد آمده است؛ این فرهنگ را کسانی میستانند که به اینگونه واژگان گرایان هستند و می‏خواهند آن‏ها را به کار ببرند. در این روزگار بیگانگی با کتاب که فغان ناشران همواره بلند است که کتاب‎خوان نیست، اگر هم کتابخوان هست، اندک و شمار خریداران کتاب از کتاب‏خوانان هم اندکتر است، فرهنگی با بهای بالا و ویژگی‏هایی که گفتم بعد از چند ماه به چاپ دوم می‏رسد و ناشر در پی آن است که آن را با افزونی‏هایی برای چاپ سوم آماده بگرداند. از همین رخداد شما آشکارا می‏توانید دریابید که این روش گسترده شده است و پیروانی یافته است.

 

من در همایشی بودم که چند تن که در جامه مردان دین بودند، دستار بر سر داشتند و ردا بر دوش، به نزد من آمدند و پرشور گفتند ما از دوستداران شماییم. این دید و داوری در چشم من ارزشی دیگری داشت. زیرا کمتر چشم می‏داریم چنین کسانی به زبان پارسی گرایشی بسیار داشته باشند چون کار و نیازشان با کتاب‎ها و متن‏هایی است که تازیگرایانه است. اما این شیوه در میان این مردم هم پیروانی یافته است که پرشور بودند و میخواستند عکسی به یادگار بیندازند و شماره‏ای از من بستانند که بتوانند در پیوند باشند. این جادوی زبان پارسی است؛ زیبارویی که بی‏ هیچ آرایش و بزک به پاس زیبایی مادرزادی و خدادادی خویش زیباست.

 

http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1393/4/22/324394_738.jpg

 

کرمانشاهی بودن شما در انتخاب این شیوه سخن گفتن چقدر نقش داشته، چون به هر حال زبان کرمانشاهی به ساختارهای کهن زبان فارسی نزدیک است.

- کزازی: من بر آنم گویش پارسی کرمانشاهی در این گونه‏ زبانی بهره و کارکردی داشته است، زیرا در گویش کرمانشاهی واژگان مانند گویش تهرانی با ریخت دیگرگون یا شکسته به کار برده نمی‏شوند. کرمانشاهیان واژه را به همان سان که در زبان به‎آیین و ادبی هست به کار می‏برند. نان، آسمان و خانه می‏گویند. از دیگرسو، چشم‎اندازهای کرمانشاه که شهری کوهستانی است، یا یادگارهایی بسیار که از تاریخ و فرهنگ ایران در کرمانشاه بر جای مانده است مانند سنگنبشته داریوش بزرگ بر سینه بیستونِ بلند یا طاقبستان و یا ده‎ها یادگار دیگر از این دست در این شهر نقش داشته. از سوی دیگر شاید فراخنگری و آزادمنشی کرمانشاهیان که مردمانی هنردوست و زیباپرست و خوش‎باش هستند. سه‎دیگر اینکه من در خانواده‏ ای زاییده و بالیده‏ام که دلبستگی به زبان و ادب پارسی و فرهنگ ایرانی یکی از برجسته‏ترین ویژگی‏های آن بوده است. از سالیان خُردی من با سخن پارسی آشنایی می‎یافتم. پدر بیت‏هایی بلند و دلپسند را همواره به بهانه‏های گوناگون بر زبان می‏راند و من و برادران و خواهرم را برمی‏انگیخت که بیت‏هایی از فردوسی، حافظ و سعدی را از بر کنیم و همواره در نشست‏های خانوادگی سخن از فرهنگ ایرانی و ادب پارسی بود و این همه بی‎گمان در آنچه من هم‏اکنون هستم بهره‏ای بنیادین دارد و به همین سان در شیوه‏ ویژه‏ای که در گفتار و نوشتار به کار می‏برم.

 

یکی از هدف‏های شما برای استفاده از این شکل زبان فارسی، همانطور که گفتید پاسداشت زبان فارسی بوده، اما ما به هر حال نهادی داریم به نام «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» که کارش قرار است همین باشد. از نظر شما این نهاد چقدر این کار را انجام داده و تا چه حد موفق بوده است؟ و دیگر اینکه آیا از شما دعوتی برای همکاری با فرهنگستان صورت گرفته است؟

 

- کزازی: من به هر روی کار فرهنگستان را ارج می‏نهم. اما تاکنون دعوتی از من برای همکاری نشده است. من چندین سال پیش، بی‏آنکه هموند فرهنگستان باشم به خواست برخی دست‏اندرکاران، برابرهایی برای واژه‏ها می‏ساختم و برای آن‏ها می‏فرستادم. پاره‏ای از آنها پذیرفته شد و کاربرد هم یافت. برای نمونه من «همسانه» را در برابر «اونیفرم» یا «یونیفرم» نهادم. همچنین «شدآمد» را در برابر «ترافیک» پیشنهاد دادم.

 

اما راست این است که در رسانه‏ها واژه‎هایی که من برساخته‏ام، کارکردی گسترده‏ تر یافته است در سنجش با واژه‎های فرهنگستان. برای نمونه من در برابر واژه فرانسوی «ِاکسترا-ترستر» چندین سال پیش واژه «فرازمینی» را نهادم. شما این واژه را همواره در رسانه‏ها می‏شنوید. یا دو واژه «بیشینه» و «کمینه» را در برابر «حداقل» و «حداکثر» نهادم و این دو واژه در گزارش‏های هواشناسی به کار برده می‏شود.

 

به هر روی من کار فرهنگستان را ارج می‏نهم و کسانی که در آنجا هستند بیگمان در این اندیشه هستند که به زبان فارسی یاری برسانند. اما بارها گفته‏ام که بدان سان که می‎شاید در این کار باریک و دشوار کامگار نبوده‎اند. در زمانی دیگر میتوان به فراخی در اینباره سخن گفت.

 

http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1393/4/22/324395_318.jpg

 

در بخش نخست صحبت‎های‎تان از زیبایی و سحر و جادوی زبان فارسی گفتید، اما در دنیای امروز صحبت از کارآیی‏ها و کارکردهای زبان است و چالش‎ها شاید در این بخش است که برخی زبان فارسی را زبان علم نمی‏دانند. برخی می‏گویند زبان فارسی عقیم نیست اگر از مصدرهای جعلی مثل «فلسفیدن» استفاده کند. این روزها جوانان هم با بهکار بردن واژه‏هایی چون «زنگیدن» تلاش میکنند واژه‏سازی کنند که البته استادان زبان فارسی غالبا این نوع واژه‏سازی را قبول ندارند. اما به نظر شما با امکاناتی که زبان فارسی دارد، این زایایی را برای اینکه بتواند خودش را در عرصه تکنولوژی و رقابت با زبان‏های دیگر حفظ کند، دارد؟

- کزازی: زبان پارسی یکی از توانمندترین، مایه‏ورترین، زاینده‎ترین سامانه‏ها و دستگاه‏های واژه‎سازی را داراست. چون زبانی افسرده، دُژَم، کالبدینه و فرومانده در خویش نیست مانند پاره‏ای دیگر از زبان‏ها. برای اینکه شما واژه نو در پارسی بسازید، بسنده است که دو یا چند واژه را در کنار هم بنهید و به یکدیگر بپیوندید تا واژهای نو پدید آید. بر این پایه می‏توان گفت که توانش واژه‏سازی در زبان پارسی، بی‏کرانه است، چون شما گزینههایی در زبان پارسی دارید که به شمار درنمی‏آید، تنها تنگنای واژگانگی که در زبان پارسی می‎شناسیم، فعل است. اما این تنگنا، تنگنای زبان‎شناختی نیست؛ تنگنای زیباشناختی است. به هیچ روی روا نیست که ما این دو را با هم درآمیزیم و سپس داوری کنیم که زبان پارسی ناکارآ، ناتوان یا سترون است، چون شما میتوانید در این زبان از هر واژه‏ای مصدر بسازید و آن مصدر یا سَرواژ را هم در ریخت‏های گوناگون بگردانید، یعنی صرف کنید. اگر ما «یدن» را به هر واژهای بپیوندیم آن واژه به مصدر دگرگون می‎شود، مانند بلع = بلعیدن، رقص = رقصیدن. پس تنگنا تنگای زبانشناختی نیست، چون شما ریختار و توان ساختن مصدر را دارید. چنانکه از «یون»، «یونیدن» ساختهاند و در پی آن «یونیزش». شما می‏توانید یونیدن را مانند رفتن صرف کنید.

 

پس چرا ما یونیدن و فلسفیدن و مصدرهایی از این گونه را خوش نداریم در زبان پارسی به کار بریم؟ پاسخ یکی است؛ به پروای زیباشناختی، چون این مصدرها آنچنان درشت، ناهموار و بیگانه با نغزی‎های آوایی و خنیایی زبان پارسیاند که به ساختار آوا‎شناختی آن گزند و آسیب می‏رسانند.

 

این به خاطر عادت نداشتن گوش ما نیست؟

- کزازی: در پاره‏ای چنین است و در پاره‏ای نیست. «می‎فلسفم»، «می‎فلسفی» آنچنان درشتناک است که من نمیانگارم هرگز در زبان پارسی روزگاری به کار گرفته شود. ما راه‎ها و روشهای دیگر داریم که به یاری آنها بتوانیم این تهی‎گی را برای فلان مصدر ناساز از میان برداریم. نخستین ماه‏نورد می‏نشیند بر پوسته آبله‎گون‏ ماه. می‏خواهند در زبان این رویداد را نشان دهند؛ در زبان فرانسوی از واژه «لون» که به معنی ماه است، مصدر می‎سازند. پیشاوند «اَ» را که آغازیدن به کاری را نشان می‏دهد، پیش از «لون» می‎آورند و پساوند «ایر» را که پساوند مصدرساز است میآورند. مصدر پدید می‏آید: «الونیر». ما هم میتوانیم با واژه ماه مصدر بسازیم. ماه‏نورد بر ماه نشسته پس پیشاوند «بر» را پیش از ماه می‏آوریم. پساوند «یدن» هم که مصدرساز است، بعد از ماه به کار می‏بریم. می‏رسیم به مصدر «برماهیدن». می‎توانیم آن را بگردانیم: «برمی‎ماهم، برمی‎ماهی، برمی‎ماهد، برماهیده».

 

اما چرا مشکل هست؟ چون این ریخت‎های مصدری از دید زیباشناختی با آن بافتار آهنگین و نغز و نرم و خُنیایی زبان پارسی نمی‎سازد. این مصدرهای جعلی در پارسی کاربرد یافته است. چه از واژه‏های پارسی و چه از وام‏واژه‏ها. شما می‏گویید «پوییدن» این مصدر برساخته است چون «یدن» دارد. اگر شما مصدر را از بن اکنونِ فعل بسازید، آن «مصدر برساخته» است، اگر از بنِ گذشته بسازید، «مصدر نژاده» است. شما «رفتن» را اگر بنگرید، مصدر نژاده است. اما اگر از «رو» که بن اکنون است مصدر بسازید: «رویدن»، این برساخته است. گاهی در پارهای از فعل‏ها بن‎ِ گذشته فراموش می‏شود و ما در دوره‏ای از زبان مصدر را از بن اکنون می‏سازیم. اگر به آن نمونه‎های پیشین بازگردم، «پستن» که مصدر نژاده است، چون در پارسی دری کاربرد ندارد، مصدر برساخته آن به کار گرفته شده است: «پوییدن». پس این دشواری بازمی‎گردد به پروای ایرانیان که نمیخواهند آنچه را که با نغزی، نازکی، نرمی، زیبایی و گوش‏نوازی ناساز است، پذیرا بشوند. اما گاهی شما متنی دانشورانه یا فرزانه‏وار یعنی فلسفی می‏نویسید، در آنجا چون شما با زبانی ویژه روبهرو هستید، این پروا را تا مرزی که متن را به متنی جانخراش، دل‎آزار، گریزاننده و دلخراش فرونکاهد می‏توانید به کناری بنهید. اما در زبان پایه یا فراگیر باید از اینگونه واژگان پرهیخت.

 

http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1393/4/22/324396_164.jpg

 

در این زبانی که شما استفاده میکنید گاهی برای برخی از واژه‎ها باید مکث کرد تا معنای آن را درک کرد، شاید همین سبب سخت شدن استفاده از آن هم شده، اما برخی از زبان‎شناسان می‏گویند نگران قاطی شدن زبان‏ها نباشید، فهم زبان مهم است. به نظر شما فهم چقدر مهم است؟

 

- کزازی: اگر آرمان در زبان فهمیده شدن باشد، من می‏انگارم آروزی ما ایرانیان باید این باشد که روزی همگان به زبان انگلیسی سخن بگویند، اگر اینچنین شود، همه مردمان حرف هم را می‏فهمند.

 

اینکه ما به یاری زبان با دیگران پیوند بگیریم، یکی از آماج‎ها و کارکردهای زبان است. زبان ساختار ذهنی، اندیشه‏ای، درونی، روانشناختی حتی می‏توان گفت ساختار فرهنگی آدمی را می‏سازد و زبان آلوده، آشفته، کژمژ که هر پاره‏ آن از جایی ستانده شده است، فرهنگ و ذهن و اندیشه و نهادی همسنگ و همسان با خود را پدید خواهد آورد. اگر داستان این بود، در مهستان فرانسه قانون نمی‏گذارانیدند که هر کسی واژه بیگانه به کار ببرد، به کاری کیفرآمیز دچار شده است.

 

اگر آماج زبان تنها دریافته شدن بود، در بسیاری از زبان‏ها برای وام‎واژه‏ها، واژه‏های بومی پدید نمیآوردند. داستان زبان پیچیده‎تر از آن است که ما آن را تنها به یکی از کارکردهای آن باز ببندیم و بگوییم اگر به آن دست یافتیم، زبان کار خودش را انجام داده. چنین نیست. آن هم در زبانی مانند زبان پارسی با این توانمندی شگفت‎آور در واژه‎سازی و پیشینه فرهنگی و ادبی، دریغی است دردانگیز که در پی ناپروایی ما آسیب ببیند. در سخنی که بازتابی گسترده هم یافت، چند سال پیش گفتم که اگر روزگاری زبان پارسی از میان برود گونه‎ای فاجعه فرهنگی، «سونامی سخن» رخ داده است. نه تنها ایرانیان به سوگ خواهند نشست، به درد خواهند گریست، هر فرهیخته دانادل، هنردوست، زیباپرست و اندیشمند در هر گوشه گیتی اندوهگین خواهد بود، زیرا یکی از گرانسنگ‎ترین گنجینه‏های جهان بدین سان از میان رفته است.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بایگانی شده

این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.

×
×
  • اضافه کردن...