mehdi shamloo ارسال شده در آذر 24، 2014 اشتراک گذاری ارسال شده در آذر 24، 2014 بیهوده میگردم به دنبالت، وقتی نیستی ، بیهوده نشسته ام چشم به راهت شاید وقت این است که حسرت گذشته های شیرین با تو بودن را بخورم تنها بمانم و کوله باری از غم را بر دوش بکشم دیروز گذشت و پیش خود گفتم فردا در راه است ، فردا آمد و دیدم هنوز دلم چشم به راه است ، مدتی گذشت و هنوز هم در حسرت دیروزم ، چه فایده دارد وقتی روز به روز از غم عشقت میسوزم؟ پیش خود میگویم شاید فردا بیایی ،شاید هنوز هم مرا بخواهی !تقصیر دلم بود نه چشمانم ، این قصه که تمام شد، باز هم اگر بخواهی میمانم نشستم به انتظار غروب تا یک دل سیر گریه کنم ، شاید کمی آرام شوم ، غروب آمد و بغض سد راه اشکهایم ، شب شد و هنوز نشکسته شیشه غمهایم، این حال و روز من است ، نیستی که ببینی این روزهای بی تو بودن است تمام هستی ام تویی ،از لحظه ای که نیستی ، انگار که من نیز نیستم ، انگار مدتی را با عشق زندگی کردم و بعد از تو ،مال این دنیا نیستم !از آغاز نیز اهل دیار تنهایی بوده ام ، تو رهگذری بودی و من با تو مدتی آشنا بوده ام از کجا میدانستم اهل دل نیستی ، عشق را نمیشناسی و با من یکی نیستی ، از کجا میدانستم که تنها میشوم ، من بیچاره باز هم بازیچه دست غمها میشوم !بیهوده میگردم به دنبالت ، با وجود تمام بی محبتی هایت ، باز هم میخواهمت…. لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده
بایگانی شده
این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.