رفتن به مطلب
کام به کام

یادش بخیر دبستانهای دهه۶۰


ALI

ارسال های توصیه شده

یادش بخیر

لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب

بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت

توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت

.

.

.

یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه !

.

.

.

.

.

.

همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم

تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته

.

.

.

.

.

یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که

زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!

افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه

از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود

.

.

.

من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فک میکردم که

اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه !

.

.

.

.

وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم

الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم

گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم

.

.

.

.

تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم

درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن

.

.

.

.

.

..

یادتون میاد

اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !!!!!!!!!!

يادش به خير.........

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یادش بخیر , ولی من همیشه دوست داشتم کتابامو خودم جلد کنم[تایید]

منم گاهی شمارش میکردم ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می افته , چون عاشق این بودم که نوبت به من برسه و بقیه از خوندنم لذت ببرن [خنده 1]

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بایگانی شده

این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.

×
×
  • اضافه کردن...