بنیان گذار کام به کام ارسال شده در دی 5، 2014 بنیان گذار اشتراک گذاری ارسال شده در دی 5، 2014 من به یک نمره ناقابل ده خشنودم و به لیسانس قناعت دارم من نمی خندم اگر دوست من می افتد من در این دانشگاه در سراشیب کسالت هستم خوب می دانم کی استاد کوئیز می گیرد اتوبوس کی می آید خوب می دانم برگه حذف کجاست هر کجا هستم باشم تریا ، نقلیه و دانشکده از آن من است چه اهمیت دارد، گاه می روید خار بی نظمی ها رخت ها را بکنیم ، پی ورزش برویم توپ در یک قدمی است و نگوییم که افتادن مفهوم بدی است و نخوانیم کتابی که در آن فرمول نیست و بدانیم اگر سلف نبود همگی می مردیم و بدانیم اگر جزوه استاد نبود همه می افتادیم و بدانیم اگر نقلیه نبود همگی می مانیم و نترسیم از حذف و بدانیم اگر حذف نبود می ماندیم و نپرسیم کجاییم و چه کاری داریم و نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نیست و اگر هست چرا یخ زده است بد نگوییم به استاد اگر نمره تک آوردیم کار ما نیست شناسایی مسئول غذا کار ما شاید این است که در حسرت یک صندلی خالی پیوسته شناور باشیم مطالب از سایت نمکستان هست namakstan.ir لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
بنیان گذار کام به کام ارسال شده در دی 5، 2014 مالک بنیان گذار اشتراک گذاری ارسال شده در دی 5، 2014 اهل دانشگاهم! اما نیستم دانشجو کارت من گمشده است من به مشروط شدن نزدیکم آشنا هستم با سرنوشت همه دانشجویان نبضشان را می گیرم هذیان هاشان را می فهمم من ندیدم هرگز یک نمره بیست من ندیدم که کسی ترم آخر باشد من در این دانشگاه چقدر مضطربم لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
بنیان گذار کام به کام ارسال شده در دی 5، 2014 مالک بنیان گذار اشتراک گذاری ارسال شده در دی 5، 2014 در دانشکده اتوبوسی دیدم یک عدد صندلی خالی داشت من کسی را دیدم که از داشتن یک نمره ده دم دانشکده پشتک می زد دختری دیدم که به ترمینال نفرین می کرد اتوبوسی دیدم پر از دانشجو و چه سنگین می رفت سفر سبز چمن تا کوکو بارش اشک پس از نمره تک جنگ آموزش با دانشجو جنگ دانشجویان سر ته دیگ غذا جنگ نقلیه با جمعیت منتظران حمله درس به مخ حذف یک درس به فرماندهی رایانه فتح یک ترم به دست ترمیم قتل یک نمره به دست استاد مثل یک لبخند در آخر ترم همه جا را دیدم لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
بنیان گذار کام به کام ارسال شده در دی 5، 2014 مالک بنیان گذار اشتراک گذاری ارسال شده در دی 5، 2014 استاد از من پرسید چند نمره ز من می خواهی ؟ من از او پرسیدم نمره سیری چند ؟ پدرم استاتیک را از بر داشت و کوئیز هم می داد درس ها را آن روز حفظ می کردم در خواب امتحان چیزی بود مثل آب خوردن درس بی رنجش می خواندم نمره بی خواهش می آوردم تا معلم پارازیت می انداخت همه غش می کردند و کلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت درس خواندن آن روز مثل یک بازی بود کم کمک دور شدیم از آنجا بار خود را بستیم عاقبت رفتیم دانشگاه به محیط خس آموزش رفتم از پله دانشکده بالا بارها افتادم لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده
بایگانی شده
این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.