negar ارسال شده در بهمن 11، 2013 اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 11، 2013 روزی شاگردی به استاد خویش گفت: استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص انسان ها را به من بیاموزی. استاد گفت: واقعا می خواهی آن را فراگیری؟ شاگرد گفت: بله، با کمال میل. استاد گفت: پس آماده شو با هم به جایی برویم. شاگرد قبول کرد. استاد شاگرد جوانش را به پارکی که در آّن کودکان مشغول بازی بودند، برد. استاد گفت: خوب به مکالمات بین کودکان گوش کن. مکالمات بین کودکان به این صورت بود:الان نوبت من است که فرار کنم و تو باید دنبال من بدوی. نخیر الان نوبت توست که دنبالم بدوی. اصلا چرا من هیچ وقت نباید فرار کنم؟ و حرف هایی از این قبیل... استادادامه داد: همانطور که شنیدی تمام این کودکان طالب آن بودند که از دستدیگری فرار کنند. انسان نیز این گونه است. او هیچگاه حاضر نیست با شرایطموجود روبرو شود و دائم در تلاش است از حقایق و واقعیات زندگی خود فرار کندو هرگز کاری برای بهبود زندگی خود انجام نمی دهد. تو از من خواستی یکی ازمهم ترین ویژگی های انسان را برای تو بگویم و من آن را در چند کلام خلاصهمی کنم: تلاش برای فرار از زندگی. لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده
بایگانی شده
این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.