negar ارسال شده در بهمن 11، 2013 اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 11، 2013 بادهایِ وحشی ِ پاییز ، با آرامشی از یاد تو... چه زیبا یاد تو را به من می رسانند ... بادهایی سردِ سرد ، ولی یاد تو گرم ِ گرم ... در این خیالِ منجمد از نبودنت ، نشسته ام به انتظار!!!... و هر شب خیالت تا ابتدای غم ِ نبودنت با من می آید و بعد در سکوتِ وحشتناکِ دور از تو بودن ، رهایم می کند و دقیقه هایم اینچنین غم نبودنت را ، بلند بلند فریاد می زنند ولی امشب حرفهايم را بشنو!!!. با من به بعد از نبودنت بيا!! بيا و ببين که چقدر مي شکنم... بيا و ببين که نبودنت چگونه لحظه هايم را به جنون کشانده است آهای .... من !!! درياب که چقدر دوستت دارم ... درياب که چه سخت است اين از تو دور بودنها!!! نازنینم.... ببخش هذیان های این خیال گیچ مشوش را که حتی لحظه ای یادت را رها نمی کند... همیشه برایت عشق آرزو می کنم و یک باغ پر بنفشه... لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده
بایگانی شده
این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.