بنیان گذار کام به کام ارسال شده در بهمن 26، 2013 بنیان گذار اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 26، 2013 Ticket PleaseThree engineers and three accountants are traveling by train to a conference. At the station, the three accountants each buy tickets and watch as the three engineers buy only a single ticket. “How are three people going to travel on only one ticket?” asks an accountant. “Watch and you’ll see,” answers an engineer. They all board the train. The accountants take their respective seats but all Three engineers cram into a restroom and close the door behind them. Shortly after the train has departed, the conductor comes around collecting tickets. He knocks on the restroom door and says, “Ticket, please.” The door opens just a crack and a single arm emerges with a ticket in hand. The conductor takes it and moves on. The accountants see this and agree it is quite a clever idea. So after the conference, the accountants decide to copy the engineers on the return trip and save some money. When they get to the station, they buy a single ticket for the return trip. To their astonishment, the engineers buy no tickets at all. “How are you going to travel without a ticket?” says one perplexed accountant. “Watch and you’ll see,” answers an engineer. When they board the train the three accountants cram into a restroom and the three engineers cram into another one nearby. The train departs. Shortly afterward, one of the engineers leaves his restroom and walks over to the restroom where the accountants are hiding. He knocks on the door and says, “Ticket please.”بلیط لطفا!!! سه مهندس و سه حسابدار برای شرکتدر یک کنفرانس با قطار به سفر می روند. در ایستگاه، حسابدار ها می بینند کهآن سه مهندس، فقط یک بلیت می خرند. یکی از حسابدار ها می پرسد: «چگونه شما سه نفرمی خواهید بایک بلیت مسافرت کنید؟» یکی از مهندس ها پاسخ می دهد: «ببینو تماشا کن!» همگی سوار قطار می شوند. حسابدار ها در صندلی خودشان می نشینند، اماهر سه مهندس در یکی از دستشویی ها می روند و درب را پشت سرشان می بندند. اندکی پساز حرکت قطار، رئیس قطار در حال جمع آوری بلیت ها پیدایش می شود. او درب دستشوییرا می زند و می گوید: «بلیت، لطفا.» درب فقط اندکی باز می شود و یک دست کهبلیت را نگاه داشته از شکاف در خارج می شود. رئیس قطار بلیت را می گیرد و می رود. حسابدارها این اتفاق را می بینند و قبول می کنند که ایده خیلی زیرکانه ای است. به همینخاطر بعد از کنفرانس، حسابدار ها تصمیم می گیرند که در مسیر برگشت از کار مهندس هاتقلید کنند و پول خود را صرفه جویی نمایند. آن ها وقتی به ایستگاه می رسند، فقط یکبلیت برای مسیر بازگشت می خرند. اما در کمال تعجب می بینند که مهندس ها اصلابلیتی نمی خرند. یکی از حسابدار های بهت زده می گوید: «چگونه می خواهید بدون بلیتمسافرت کنید؟» یکی از مهندس ها پاسخ می دهد: «ببین و تماشا کن!» وقتی سوار قطار میشوند، سه حسابدار در یکی از دستشویی ها و سه مهندس در یکی دیگر از دستشوییهای همان نزدیکی می روند. قطار حرکت می کند. اندکی بعد یکی از مهندس ها از دستشوییخارج می شود و به سمت دستشویی ای که حسابدار ها در آن پنهان شده بودند می رود. دربرا می زند و می گوید: «بلیت لطفا.» لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده
بایگانی شده
این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.