بنفشه صبح ارسال شده در اردیبهشت 13، 2014 اشتراک گذاری ارسال شده در اردیبهشت 13، 2014 دلم جز عشق رویت با صفا نیست ... که جز بی عشق تو دل را بها نیست http://1doost.com/Files/Pictures/1392/11/22/1392127452.jpg که هر دل را هوای میل یاریاست مرا جز خاک کویت آشنا نیستبه هر دردی دوایجانفرایست ولی درد مرا جز تودوانیستبرای هر کسی جانان وجانی است مرا جانی بجز کوی شما نیستکه عاشق کوی یارش می شناسد ره کوی شما جز بر ولا نیستبه راه دوست رفتن سخت باشد ره من جز ره کوی هوا نیستخدایا مهدیت را یاوری کن که کس در راه مردان خدا نیستسهیل در کوی رندان دست و پا زد اگر دستش بگیری بر خطا نیست لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
بنفشه صبح ارسال شده در اردیبهشت 13، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در اردیبهشت 13، 2014 خدایا ..... اصلا روایت این آفرینش را تنها با پدید آوردن او نگاشتی این جا می دانی تنها یک نفر از همه بد تر. از همه مظلومانه تر.... از همه خسته تر ..... از همه شرمنده تر.... عاشقانه تر... دل شکسته تر..... درمانده تر... وا مانده تر....... بنام من ..... آری همان من .... همان منی که هر روزش گویی قرنهاست بطول می انجامد اما هنوز این من با تو انسی ندارد... هنوز هم منش، ناجوانمردانه من است... هنوز هم پس از آن همه سال این من، تو نشده است..... در این آرمانشهر جوانان و مردان و پیرمردان روزگار تنها یک نفر از همه عقب افتاده تر و شکسته تر راه می آید..... می دانم باور دارم که از تمام قافله های عالم تنها نک نفر جا مانده است.... وا مانده است..... در مانده است.......... و در این میانه تنها من، انتظار را می خواهم .... می خواهم کمی هم عاشقانه انتظار را عملی کنم... نمی شود آیا..... نمی شود یعنی تو مرا هم کمی منتظر بپذیری..... می دانی که چرا کمی..... چون یقین دارم با اعتقادی راسخ، بدون ذره ای شک حتی.... که ذره ای از تو و انتظار برای تو تغییر شیمییایی می دهد این قلب گوشتین را و دیگر جز تو در این قفسه سینه در این بطن ها و دهلیز ها نخواهد ماند همه اش تو می شود..... تو می شود.... تو می شود........ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
بنفشه صبح ارسال شده در اردیبهشت 13، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در اردیبهشت 13، 2014 دیگر رگها به یاد تو به امتداد ها شریان می یابند.... دیگر چشم ها جز بسوی تو دوخته نخواهند شد..... دیگر این تپش ها جز برای تو نخواهند زد...... مگر می شود اندکی در تمام عمر با تو بود و خوش بود و سپس از تو دور شد.... مگر می شود طعم تو را چشید و رها کرد..... مگر می شود با تو بود و از تو رها شد.... عیب همیشه از ماست یا با تو هیچ گاه نبوده ایم..... یا هیچ گاه بسویت نبوده ایم...... آری همیشه تمام عیب ها از ماست..... تو سبحانی (پاک و منزه) از هر گمان ناقص...... اصلا می دانی، زیرا دو محال است بسی مرتبط با هم یکی این که تو ما را رها کنی . دیگری این که تو مارا رها کنی.... باورش هم غیر ممکن است.... می دانی باورش هم غیر ممکن است.......... سخت است دردناک است باور نکردنی ست...... همین طوری مرا خلق کنی و رهایم کنی...... دلت مگر می آید..... در این بیابان نه آب حیاتی نه نگاه نجاتی..... همه جا رد پای سوزان نفس است و حرارت وجود خودم..... خودمی که از او نمی توانم فرار کنم..... خودمی که امانم را بریده ..... خودی که مرا از تو ..... از تو...... از تو........... از چون تویی جدا کرده ........ رحمم کن ..... کرامتم نما........ مرا نیز در زمره آنانی قرار ده که همیشه چشمانشان فقط به باران رحمت تو امید دارد..... قرارم ده در راه آنانی که نبض های وجودشان با یاد تو می زند..... رحم کن حال خراب چون منی را...... رحم کن نامنتظری چون منی را............ یا ای که نامهای خوبت پیشی گرفته اند به غضبت..... یا ای که غضبت را هیچ نگه دارنده ای نیست.... یا ای که مهربانی و عطوفتت را نیز هیچ جلوگیرنده ای نیست......... یا صاحب کمال هر چیز اندکی بزرگی بی کمالت را بسویم کن.... اندکی این ناقص را بسوی کمال وجودت هدایت کن..... اندکی از این زمان و این مکان و فاصله و این قانون جاذبه ی هوای نفس قبض کن روحم را...... دیگر این هموای مسموم را نمی توانم دوام بیاورم..... لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
بنفشه صبح ارسال شده در اردیبهشت 13، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در اردیبهشت 13، 2014 دلم می خواهد تو را.... دلم تنگ است تو را.... دلم درمانده است تو را..... دلم دیگر بی تو را دل نیست...... بیا مرا به پیش اربابم ببر.... بیا و مرا وصل صاحبم کن........ بیا و مولایم را در قلبم به ظهور برسان.... می دانی دلم خون است از این بی انتظاری ........ خودم خوانده ام که باید بگریند گریه کنندگان.... باید فریاد برآرند فریادبرآورندگان....... باید زجه بزنند زجه کنندگان...... باید ندبه سر دهند نادبان......... در دعای ندبه ات خودم دریافته ام خودم را دریافته ام درماندگی خودم را...... کوچک شده ام خواری ام را قبول کرده ام.... غروری نمانده نه افتخاری نه هیچ چیز دیگری..... تنها امیدی ست که به تو دارم ....... تنها مقدار بسیاری رجاء در جیب های پاره پاره ام از دار دنیا گرد آورده ام.... و می دانم رها کردن در مرام تو و خاصان درگاه تو و امامان من نیست....... می دانی در کمیل ولیت امام علی (ع) هم خوانده ام وای بحال کسی که تو از او روی بر گردانی ولی هیهات ...... می دانی که چند تا هیهات دارد و یکی اش این که هیهات که چنین خبری به ما از تو نرسیده است که بر ما خشم کنی....... آخر ما هنوز هم عاجزانه بسوی تو فریاد برمی آوریم........ یا مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کن در این خاک ای نور بی مثال الهی........ این دل ها با تمام تنگی اشان می شکفند با نگاه تو.............. ای که مظلومیتت در میان شیعیان و پیروانت به اوج خود رسیده است...... ای که از تو گفتن هیچ انتهایی ندارد...... تنها از دردها و غصه های تو گفتن ........ انتهایی ندارد....... چند نسل ..... چند قرن .......... چند جوان و پیر صبر کرده ای....... چند..... چند.............. چقدر ناشیعیانی که تو را می شناختند دلت را شکسته اند..... چه اندازه نامه اعمال شرمگینانه ام را با لطفی که در گذشته به ما داشته ای...... پوشانیدی ...... تا چه اندازه بودی و نبودم ..... تا چه گاه هستی و نیستم.... تا چه فاصله نزدیکی و دورم....... تا چه قدر عاشقی و مجنون نیستم...... با چه مقیاسی مظلومیتم را برایت بنویسم..... با چه طولی اندازه بگیرم سرشکستگی و شرمندگی ام را..... لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
بنفشه صبح ارسال شده در اردیبهشت 13، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در اردیبهشت 13، 2014 من تسلیم شدنم را از تو می خواهم.... بیا و واسطه من و خدا شو...... بیا و برایم یک استغفار ناب دیگر بخواه..... بیا و باز هم پادرمیانی کن...... بیا و باز هم ببخش................. بیا و یک بار دیگر بیا...... بیا و اندکی دریای انتظارت را جاری کن بر این دل.... تا کمی هم بوی یاد تو بودن کند...... بیا مرا در خودت ببر..... خستگی امانم را بریده از این بودن های بی معنی...... هوایی را می خواهم که حیران و سرمست تو باشم...... هوایی را می خواهم که هوای تو را کند تمام بند بند وجودم......... دلم را بردار و با خود ببر و برنگردان........ احساسم را مشغول خودت کن.... جز تو ...... هیچ نمی خواهم...... تو باشی و هیچ نباشد آری ..... تو نباشه و همه باشند..... نه..... نه... نه.. نمی ارزد.......... نمی ارزد..... این انتظار را دو طرفه کن ای صاحب من.... این عشق را ..... این سوز را...... این درد را..... بیاد تو می خواهم بر بالین عروج در آخرین لحظاتم قدم بزنم تا آسمان نگاهت .... دلم پنجره ای می خواهد به روی تو........ شیشه ای صاف که هیچ سنگ خود پرستی توان شکستنش را نداشته باشد..... می خواهم خانه ای را که تمام کنج هایش بسوی تو میل داشته باشند.... و تمام فرش هایش نقش یاد تو را..... تمام لیوان هایش زلال معرفت انتظار تو را..... جای جایش گره خورده باشد به گشوده شدن با دستان تو........ هوای دلم هوای تو را می خواهد....... رهبرم می گفت : بار الهی در دل گوینده و شنونده عمل به آنچه گفته شد را قرار بده...... به نام تو من هم می گویم... الهی آمین.... آمین..... لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
negar ارسال شده در اردیبهشت 13، 2014 اشتراک گذاری ارسال شده در اردیبهشت 13، 2014 يارب آن يوسف گمگشته به من باز رسان تا طرب خانه کني بيت حزن باز رسان اي خدايي که به يعقوب رساندي يوسف اين زمان يوسف من نيز به من باز رسان... لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
negar ارسال شده در اردیبهشت 13، 2014 اشتراک گذاری ارسال شده در اردیبهشت 13، 2014 http://gol-narges-bia.loxchat.com/upload/gol-narges-bia/image/Amin%252012.jpg لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
بنفشه صبح ارسال شده در اردیبهشت 13، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در اردیبهشت 13، 2014 صاحب ما نیامدی منجی آشنای ما شب شد و تار شد جهان روشنی جهان ما غربت بی کرانه ات سنگ زدل چه آبکرد دولت نو زنده کن این خنده ی آشنای ما هیچ نگفته ای ولی با خبرم زحال تو از من و مثال منان پیر شدی رهبر ما جمعه که رفت نیامدی آه چه حیف شدخدا باز دوباره انتظار تاب ندارد دل ما حجت برحق خدا بیا ظهور کنعزیز معصیت و گناه شد آفت گریه های ما غیر سکوت هیچ نیست حرف من گشادهرو لب زترک چه بسته بوداین دل پرجفای ما فصل خزان گذشت ورفت درپس هم غروب بود کی و کجا طلوع کنی صاحب دلربای ما لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
بنفشه صبح ارسال شده در اردیبهشت 17، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در اردیبهشت 17، 2014 هر کجا سلطان بود، دورش سپاه و لشکر است پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشکر است با خبر باشــید ای چشم انتظاران ظهــــور بهترین سلطان عالم از همه تنهاتر است :cbaa12:اللهم عجل لولیک الفرج :cbaa12: لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
بنفشه صبح ارسال شده در اردیبهشت 17، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در اردیبهشت 17، 2014 قرآن میگه:یعقوب برای یوسف گریه کرد، یعقوب پیغمبر،یوسف پیغمبر،یعقوب میدونست یوسفش کجاست، میدونست سالمه،میدونست در کاخه،میدونست مشکل نداره، پیغمبر خدا بود میدونست و گریه میکرد،،،،،، اونوقت ما که نمیدونیم " یوسف فاطمه"کجاست، ماچقدر باید گریه کنیم!!!!!!!!!!! به خدا مهدی(عج) غریبه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بیاین برای تعجیل در ظهورش دعا نه،،،،،،،،، گناه ،،،،،،،،، نکنیم! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
بنفشه صبح ارسال شده در اردیبهشت 17، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در اردیبهشت 17، 2014 کسی نیامده جز او سر قرار خودش نشسته غرق تماشای شیعیان خودش چه انتظار عجیبیست این که شب تا صبح کسی قنوت بگیرد به انتظارخودش اللهم عجل لولیک الفرج لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
negar ارسال شده در تیر 27، 2014 اشتراک گذاری ارسال شده در تیر 27، 2014 http://gol-narges-bia.loxchat.com/upload/gol-narges-bia/image/Amin%252012.jpg لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده
بایگانی شده
این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.