ALI ارسال شده در تیر 9، 2014 اشتراک گذاری ارسال شده در تیر 9، 2014 http://images.khabaronline.ir/images/2014/4/position50/14-4-7-16214063530_972.jpg [h=1]لالهزار بزرگترین قبرستان سینما در جهان / گفتوگو با محمدرضا اصلانی و هوشنگ اعلم درباره یک پروژه مستند[/h] به گزارش روابط عمومي مجله اينترنتي كام به كام به نقل از خبرگزاری خبرآنلاین، محمدرضا اصلانی و هوشنگ اعلم معتقدند که فرصت طلایی برای مستند کردن روزگار خیابان لالهزار دارد تمام میشود. شقایق عرفینژاد: ده سالی میشود که هوشنگ اعلم روزنامهنگار و پژوهشگر و محمدرضا اصلانی سینماگر صاحب نام بر اجرای پروژهای اصرار میورزند که با عنوان لالهزار شناخته شده و کمتر مدیر فرهنگی در این ده سال و دست کم هشت سال اخیرتر بوده است که درباره این پروژه چیزی از این دو نشنیده باشد و بر ضرروت اجرای آن تاکید نکرده باشد. پروژهای که به گفته اعلم و اصلانی بیانگر بخش مغفول ماندهای از تاریخ تحولات فرهنگی و اجتماعی تهران ودر نگاهی کلیتر ایران است. بخشی که بدون بازشناخت آن، تحولات فرهنگی و اجتماعی ایران در یک صد سال اخیر به درستی قابل درک نخواهد بود و به همین دلیل است شاید که اعلم و اصلانی با همه افتوخیزهایی که در این هشت ساله در مسیر اجرای این پروژه با آن روبرو بودهاند، هنوز هم درباره ضرورت اجرای آن چنان سخن میگویند و اصرار میورزند که در آغاز راه . و همین سبب شد تا درباره این پروژه و ساخت فیلم مستند لاله زار و حکایت افت و خیزها و چرایی به اتمام نرسیدن آن با این دو گفتگو کنیم. درباره پروژه لالهزار بگویید و این که چه دلایلی باعث تلاشهای ده ساله شما و اصرارتان بر اجرای آن بوده است. هوشنگ اعلم: قبل از این که درباره این پروژه چیزی بگویم باید به اهمیت نقش خیابان لالهزار - در تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران اشاره کنم و به دلیل همین نقش، لالهزار یکی از ارزشمندترین میراثهای تاریخی و فرهنگی ایران است که متأسفانه نسل امروز و قطعاً نسلهای بعدی چیزی درباره این خیابان و جایگاه آن نمیدانند و همین ندانستن باعث خواهد شد که یکی از مهمترین بخشهای تاریخ تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران، ناشناخته بماند. و به دلیل همین اهمیت و ضرورت بازشناخت آن است که از ده سال پیش دغدغه ساخت یک فیلم مستند درباره لالهزار به جان ما افتاد و از همان زمان برای ساخت این فیلم مستند تحقیقات گستردهای را آغاز کردیم و دو سالی بعد از شروع این تحقیقات بود که تلاش ما برای ساخت این فیلم مستند وارد مرحله عملیاتی شد و همان زمان دریافتیم تنها فیلمسازی که میتواند مستند لالهزار را بسازد محمدرضا اصلانی است که علاوه بر اطلاعات گستردهای که شخصاً درباره این خیابان و سابقه تاریخی آن داردُاین توانایی را دارد که سیمای واقعی لالهزار را به یک زبان جهانی به تصویر بکشد. http://images.khabaronline.ir//images/2014/4/14-4-7-16357unnamed.jpg هوشنگ اعلم تا آن جا که من میدانم، لالهزار قبل از انقلاب مرکز کافهها و کابارهها و تاترهایی بوده که معمولاً نمایشهای بیارزش در آنها اجرا میشده و بیشتر از این که تاتر باشد لودهگی بوده و همراه با رقص و آواز و این جور چیزها و سینماهای این خیابان هم معمولاً فیلمهای اکثراً مبتذل نشان میدادند و همینها باعث شده بود که اصولاً لالهزار معنایی مترادف با ابتذال گرایی داشته باشد و به هر اثر بیارزشی میگفتند لالهزاری. بنابراین با توجه به این مسایل این خیابان چه نقشی میتواند در تاریخ تحولات فرهنگی و هنری و به قول شما اجتماعی و سیاسی ایران داشته باشد. اعلم: متأسفانه مشکل اساسی در کار ما هم همین مسئله است، یعنی بسیاری از مدیران و مسئولان فرهنگی هم مثل شما، تصورشان از لالهزار همین است که شما میگویید. و جالب این است که این تصور دقیقاً همان چیزی است که رژیم پهلوی بعد از کودتای 28 مرداد سال 32 میخواست در ذهن جمعی جامعه به وجود آورد. در حالی که لالهزار واقعی و لالهزاری که ما ده سال است برای بازنمایی وبازشناخت آن تلاش میکنیم لالهزار قبل از سال 32 است لالهزاری که مرکز ثقل فعالیتهای هنری و فرهنگی و سیاسی و زمینه اصلی تحولات اجتماعی ایران بود و رژیم پهلوی با آن چه بر سر لالهزار آورد تلاش کرد این نقش و اهمیت را نه فقط از ذهن جامعه که از تاریخ ایران پاک کند و هدف ما هم از ساختن «مستند لالهزار» بازشناسی و بازنمایی این نقش و اهمیت آن است. آقای اصلانی چه چیزی در این پروژه برای شما این قدر جذاب است که هشت سال پای ان ایستاده اید؟ محمدرضا اصلانی: برای این که لالهزار برایم مهم است. لالهزار چهار دوره دارد. یکی لالهزار دوره ناصرالدین شاه است. یعنی دورهای که خیابان و خیابانبندی در تهران شکل میگیرد. این دوره یک جورهایی معرف معماری دوره انتقالی ایران است. یعنی انتقال از معماری سنتی به معماری مدرن جهانی. دوره بعدی لالهزار دوره مشروطیت است این دوره، دوره مدرنیته است. در واقع در این دوره است که هنر مدرن وارد ایران میشود. در این دوره لالهزار به مرکز تئاترها و روزنامهها تبدیل میشود. به این ترتیب تبدیل به محل گفتوگو میشود. در این دوره بعد از آن تئاترهای مهمی در سالنهای تئاتر این خیابان اجرا میشوند که کاملا به روز هستند. یعنی متنی که در لندن اجرا میشود همزمان در این جا هم روی صحنه میرود. حتی متنهای غیرمعمول مثل متنهای مترلینگ که در کشورهای دیگر اجرا نمیشوند در لالهزار روی صحنه میروند. توجه به مدرنیزم به جای مدرنیته یکی از وجوه حیرتانگیز این دوره است. لالهزار محل شکل گرفتن تئوریهای سیاسی و فرهنگی است. در زمینه موسیقی، اقتصاد و سینما هم این خیابان مهم است. اولین سینمای ما در این خیابان ساخته شده است. دوره بعدی دوره بعد از سال 32 است. در این سال حکومت تشخیص میدهد که گفتوگوی فرهنگی و سیاسی که در لالهزار شکل گرفته است برایش خطرناک است. به همین دلیل تئاترهای لالهزار را آتش میزند. بعد هم در در تئاترهایی که باقی ماندهاند نمایش تخت حوضی و رقاصی راه میاندازد تا لالهزار را به محل عیش و نوش تبدیل کند و آن را بیخاصیت کند. البته بخشی از جامعه روشنفکری ما هم در این ماجرا مقصر است. چون از همین کابارهها و مشروب فروشیها استقبال میکنند. تا پیش از این روشنفکران در کافهها و رستورانها جمع میشدند و صحبت میکردند. در این دوره به مشروب فروشیها میروند و معلوم است که بحثی که در مشروب فروشی راه بیفتد با بحثی که در یک کافه صورت میگیرد چقدر فرق دارد. لالهزار دوره چهارمی هم دارد و آن دوره بعد از انقلاب است. در این دوره طبیعتا کابارهها و عرق فروشیها تعطیل شدند. اما به جای آن که بخش فرهنگی خیابان احیا شود، ساختمانهای تئاتر را به یک عده الکتریکی واگذار کردند و خیابان به یک دلال خانه تبدیل شد. به این ترتیب میبینیم که لالهزار در طول زمان چهار کاراکتر پیدا میکند. برای من این دو دوره اخیر نه تنها جذاب نیستند بلکه بسیار غمانگیزند. به همین دلایل است که دوست دارم این فیلم را کار کنم. قبل از این فیلم هم پیشنهاد دیگری شده بود و آن تشکیل مجمع حامیان لالهزار بود. زمانی که این مجمع را راه میانداختیم هنوز آخرین نسلی که در لالهزار کار کرده بودند وجود داشتند. در این هفت هشت سال خیلی از آنها از دنیا رفتهاند. کسانی هم که ماندهاند دیگر توان حرف زدن و فعالیت ندارند. اعلم: در واقع ما فرصتهای طلاییای را از دست دادیم. اصلانی: بله. الان شرایط جسمانی آقای انتظامی به او اجازه راه رفتن و حرف زدن را نمیدهد. مرتضی احمدی دیگر علاقهای به حرف زدن در این باره ندارد. نصرت کریمی بیمار است. اعلم: اینها از کسانی هستند که آخرین گواهان زنده تاریخ لالهزار فرهنگی به شمار میروند و حرفهایشان سندیت تاریخی دارد و ما نمیتوانیم تاریخ اجتماعی و فرهنگی دوران معاصر را بنویسیم بدون این که تاریخ لالهزار و آنچه را که در دورههای مختلف در این خیابان اتفاق افتاده بررسی کنیم. ما وقتی از جامعه مدنی حرف میزنیم باید بدانیم که این در تاریخ اجتماعی ما سابقه دارد و سابقهاش از لالهزار شروع میشود. همانطور که آقای اصلانی اشاره کردند، لالهزار اولین جایی است که گفتوگو به معنای اجتماعی در آن شکل گرفته است. تا قبل از لالهزار، اهل اندیشه، نویسندگان، شاعران و سیاسیون حرف میزدند و بقیه میشنیدند. میرزاده عشقی یک جایی میرفت روی چهارپایه میایستاد و شعر میخواند. مردم هم گوش میدادند. در آخر هم یا برایش دست میزدند یا در سکوت پراکنده میشدند. گفتوگویی شکل نمیگرفت. اما لالهزار باب گفتوگو را باز کرد. کافههای لالهزار محل گفتگوی آدمهایی بود که میآمدند چایی یا قهوهای میخوردند و با هم بحث و گفتگو میکردند. تئاتری که روی صحنه اجرا میشد هم در خودش گفتوگو داشت و هم باعث کشیده شدن گفتوکو به داخل جامعه میشد. در آن دوره دفترهای در تئاترها گذاشته میشد تا مردم بعد از دیدن تئاتر نظراتشان را بنویسند و مردم هم واقعا مینوشتند. یعنی مردم عادی که تئاتر را دیده بودند درباره آن اظهارنظر میکردند. این برای اولین بار است که میبینیم به مردم کوچه و بازار حق اظهار نظر داده میشود. کافههای این خیابان هم در قبل از 32 برخلاف آنچه فکر میکنند محل فسق و فجور نبودند. محل بحث و گفتوگو بودند. در این کافهها مثلاً کافه نوشین یا کافه فردوسی یا کافههای دیگر که به تقلید از کافههای غرب ساخته شده بود روشنفکران سینماگران، تئاتریها و نویسندگان و شاعران جمع میشدند قهوهشان را میخوردند و درباره هنر، ادبیات و رویدادهای فرهنگی و مسایل روز و مسایل سیاسی با هم صحبت میکردند و از بطن این گفتگوها فکر و عمل به وجود میآمد. این کافهها پاتق کسانی مثل مینوی یا هدایت و دیگران بود البته قبل از سال 32. اصلانی: حتی سلمانیهای این خیابان محل بحث و گفتوگوی سیاسی و اجتماعی بود گروههای موافق و مخالف سیاسی یا هنری در همین سلمانیها با هم بحث میکردند. اعلم: و فکر از بطن همین گفتوگوها تولید میشد و بیرون میآمد و همین باعث شد رژیم پهلوی دچار وحشت شود چون هر رژیم توتالیتری تفکر را بزرگترین دشمن خودش میداند. بنابراین با روشهای مختلف سعی میکند فرصت فکر کردن را از مردم بگیرد و چون در آن زمان لالهزار مرکز تولید فکر بود بعد از کودتا دربار به این نتیجه رسید که باید لاله زار را از بین برد. خب خیابان را که نمیتوانستند از بین ببرند، آن چه اهمیت داشت فضای فرهنگی این خیابان بود بنابراین، آن را از محتوا خالی کردند. اول با هجوم سرهنگها تئاترهای لالهزار را تصرف کردند که خود این تئاترها نقش عظیمی در رشد فکری جامعه آن روز داشتند و بعد به جای کافههایی که قهوه و شیر و کیک میفروختند عرق فروشیها بیشتر شد. تئاترها به قول اصلانی تبدیل شدند به محل رقاصی و ژانگولر و شعبدهبازی. گاهی هم برای این که اسم تئاتر از رویش برداشته نشود نمایشکی هم به شکل تخت حوضی اجرا میکردند. در آن زمان هنرمندان واقعی تئاتر یا از ایران فرار کردند، یا خانهنشین شدند. عدهای هم جذب شغلهای حاشیهای و سینما شدند. بنابراین در دوره محمدرضاشاه لالهزار به عنوان یک مرکز فرهنگی نابود شد. بعد از انقلاب هم متاسفانه پای عدهای که فقط به فکر سود و سرمایه هستند به این خیابان باز شد و نه تنها هویت فرهنگی لالهزار از بین رفت بلکه بناها و میراثهای تاریخی و هنری آن هم نابود شدند. سینما مترو که تنها نمونهاش در آمریکا وجود دارد و مثل گنج از آن نگهداری میشود، به انبار سیم و کابل تبدیل شده سالن تئاتر نصر در حال ویرانی است. تئاتر پارس هم همینطور و چندین سالن دیگر سینما و تئاتر هم یا تخریب شدهاند و مبدل به پاساژ یا انبار سیم و کابل حدود هفت هشت سال قبل با معاون هنری ارشاد در رابطه با ساخت همین مستند لالهزار از چند تئاتر متروک این خیابان از جمله تئاتر نصر دیدن کردیم. و در همان دیدار جناب معاون وزیر متوجه شد که چه میراث عظیمی دارد نابود میشود. میراثی که نسل جوان و اندیشهگر چیزی درباره آن نمیداند. من در جلسهای درباره لالهزار صحبت میکردم. وقتی صحبتم تمام شد آقایی از بین جمعیت بلند شد و گفت من کارشناس ارشد تئاتر هستم. اما آن چه را که شما درباره لالهزار گفتید نشنیده بودم. این خیلی بد است که یک کارگردان، بازیگر و نویسنده تئاتر از هویت لالهزار خبر ندارد در حالی که لالهزار خاستگاه تئاتر در ایران است. متاسفانه این هم اشکال کار بعضی از اساتید دانشگاههاست که در این باره مطالعه ندارند یا اگر دارند بنابر مصلحتهای بیمورد درباره آن صحبت نمیکنند. ظاهراً فیلم مستند درباره لالهزار زیاد ساخته شده است. تفاوت این فیلم بابقیه در چیست؟ اعلم: اغلب مستندهایی که درباره لالهزار ساخته شدهاند، در واقع یک گزارش خبری هستند. یک دوربین برداشتهاند و از در و دیوار فیلم گرفتهاند. اما هدف ما این است که هویت گذشته لاله زار قبل از سال 32 را احیا کنیم و به همین دلیل در بخشهایی نیاز به بعضی بازسازیها هم داریم. با این حساب «مستند لالهزار» کار مهمی است که به نظر میرسد باید انجام شود، اما چرا نشده. اعلم: همانطور که گفتم فکر ساختن فیلم مستند لالهزار، ده سال پیش به وجود آمد. و هدف ما ترسیم سیمای واقعی لالهزار در دوره قبل از سال 32 بود نه این که یک دوربین برداریم و مثل بسیاری از چیزهایی که به اسم فیلم مستند میسازند. از درها و دیوارهای لالهزار و تاترها و سینماهای متروکهاش تصویربرداری کنیم و یک گفتار غمانگیز نوستالوژیک هم بگذاریم روی تصاویر. بلکه میخواهیم لالهزار را آن گونه که بوده به تصویر بکشیم و برای این کار لازم بود که اولاً یک کار تحقیقی گسترده انجام شود و بنابراین شروع کردیم به تحقیق که این کار به دلیل گستردهگیاش به چند بخش تقسیم شد. یک بخش تحقیقات میدانی بود. بخش دیگر تحقیقات کتابخانهای بود برای دستیابی به اسنادی که مربوط به آن دوران میشد و یک بخش هم گفتگو با افرادی بود که در دوره قبل از 32 به شکلی در لالهزار کار میکردند که اغلب این گفتگوها هم همراه با تصویر بود یعنی از جریان گفتگو فیلم برداری میشد حجم این گفتگوهای تصویری و تصاویری که از برخی بناهای لالهزار گرفته شد، خودش به اندازه ده فیلم مستند از آن نوعی است که گفتم ما در این زمینه با شمار زیادی از هنرمندانی که در لالهزار قبل از کودتا در تاترها کار میکردند یا حتی بعضی از کارگران قدیمی این تاترها و سینماهای لالهزار صحبت کردیم. از قسمتهای مختلف لالهزار، حتی از دیوارها و ستونهایی که خوشبختانه از ایلغارهای بعدی جان سالم به در برده بودند و همین طور از داخل برخی تاترها و سینماها که به دشواری توانستیم به داخل آنها راه پیدا کنیم، تصویربرداری کردیم و به هر حال بخش عمدهای از این تحقیقات در مدت حدود دو سال و نیم با صرف هزینه زیاد انجام شد. ما بیش از هزار قطعه عکس از لالهزار قدیم در آرشیوهای خصوصی پیدا کردیم و خریدیم و تعداد زیادی عکس هم به رایگان در اختیار ما قرار گرفت ما حتی سندهایی را پیدا کردیم که به ما نشان میداد تئاترهای لالهزار چگونه اداره میشده تئاترهایی که با سرمایه بخش خصوصی ایجاد شده بود و نمایشنامههای بزرگی مثل آثار شکسپیر، ایبسن و یا سایر بزرگان تئاتر جهان با دکورهای عظیم و پر خرج و با سرمایه مدیران این تئاترها روی صحنه میرفت و به دلیل استقبال خوب مردم درآمد خوبی هم داشت. بازیگران حقوق ماهیانه میگرفتند بابت هر اجرا پول میگرفتند و سیستم اداری این تئاترها به قدری دقیق بود که حتی روزها و ساعتهای مرخصی کارکنان تئاتر به صورت مکتوب نگهداری میشد. در هر سالن تئاتری اتاق کارگردان جدا بود، اتاق گریم جدا بود. بازیگران جایی خاص داشتند و در واقع صاحب تئاتر به معنای واقعی آن بودیم. به هر حال ما همه این اسناد را جمع کردیم به گروه تحقیقات میدانی که عموماً دانشجو بودند دستمزد دادیم برای اطلاعاتی که جمع کردند، خیلی از اسناد را یا خریدیم یا در قبال دریافتش هدیهای دادیم و رسیدیم به مرحلهای که میتوانستیم ساخت فیلم را شروع کنیم و در این مرحله بود که با آقای اصلانی وارد مذاکره شدیم و خوشبختانه ایشان هم به دلیل علاقهاش به این موضوع و با توجه به اطلاعات و شناختی که از لالهزار داشت پذیرفت که این مستند را بسازد و چون ساخت این مستند پرخرج بود اجرای آن را به چند سازمان پیشنهاد کردیم و با توضیحاتی که در جلسات متوالی درباره اهمیت این پروژه و ضرورت اجرای آن میدادیم موافقتهای اولیهای هم برای ساخت این مستند انجام میشد اما در نهایت هیچکدام از این سازمانها حاضر به سرمایهگذاری نشدند چون به هر حال هزینه ساخت چنین مستندی کم نبود. اما بالاخره بعد از سه سال گفتگو با مدیریتهای فرهنگی در سازمانهای مختلف، موسسه توسعه هنر و فرهنگ معاصر که زیر مجموعه معاونت هنری وزارت ارشاد بود برای ساخت این مستند باما قرارداد بست. اما مبلغی که برای این کار در نظر گرفته شده بود بسیار کم بود و پیشنهاد شد که ما برای تامین بخشی از هزینهها اسپانسر بگیریم که در این مورد متأسفانه تلاشهای ما به جایی نرسید چون هیچ سازمان دولتی در صورت تمایل هم حاضر نبود با یک سازمان دولتی دیگر در اجرای یک پروژه مشارکت کند و مهمتر این که ساخت یک مستند برای بازشناخت لالهزار دغدغه هیچ مدیری نبود. بخش خصوصی هم که قربانش بروم اصولاً میانهای با فعالیتهای فرهنگی ندارد درست بر خلاف خیلی از کشورهای دنیا. اینها حاضرند مثلاً پول هنگفتی بدهند و پشت هزار دستگاه اتوبوس شهری بنویسند دوست من سلام؛ و بعد آرم شرکتشان را هم بگذارند یک گوشه و به نظرشان این یعنی کار فرهنگی! یعنی ترویج مهربانی مثلا!! ولی برای کار جدی فرهنگی حتی حاضر نیستند با شما حرف بزنند چه برسد به همکاری و مشارکت. یعنی واقعاً هیچ یک از نهادهای مسئول حاضر نشدند برای اجرای این پروژه سرمایهگذاری کنند؟ اعلم : ببینید متأسفانه سازمانها و نهادهایی که مسئول حفظ میراثهای فرهنگی هستند دست کم در هشت سال گذشته اصولاً اعتنایی به این مسایل نداشتند و حتی در موارد زیادی معکوس هم عمل کردند و در چنین شرایطی قبولاندن این واقعیت که خیابان لالهزار یکی از میراثهای فرهنگی ماست، معرف دورهای از معماری ماست، خاستگاه هنر و فرهنگ معاصر است و دروازه ورود مدرنیزم به ایران است به چنین سازمانها و نهادهایی غیر ممکن است. مخصوصاً وقتی که لالهزار را به قول خودشان به عنوان رقاص خانه میشناسند. البته یک نکته را باید اشاره کنم و آن هم وجود برخی مدیران آگاه در این زمینه است و به عنوان یک نمونه درخشان آقای احمد مسجدجامعی که همکاری و همفکری ایشان در پیشرفت تحقیقات این پروژه بسیار ارزشمند بود. به اعتقاد من ایشان از معدود شخصیتهایی است که ارزش و اهمیت تاریخ و فرهنگ ایران اسلامی را میشناسد و مطالعات عمیقی در این زمینه دارند و آن قدر نسبت به این مسایل حساساند که اگر مثلاً به ایشان میگفتیم، کتابی درباره تاریخچه لالهزار پیدا کردهایم که اطلاعات ارزشمندی درباره لالهزار در آن است متوجه میشدیم که ایشان این کتاب را قبلا خوانده و کتابهای دیگری را هم به ما معرفی می کردند در واقع ایشان از ابتدای شروع تحقیقات پروژه لالهزار به عنوان یک مشاور، مشوق و راهنما در کنار ما بودند و در مواردی واقعاً احساس میکردیم که بیشتر از ما دغدغه بازشناخت سیمای واقعی لالهزار و تصویر کردن آن را دارند و البته دغدغه ایشان فقط حفظ میراثهای فرهنگی لالهزار نیست بلکه نگران از بین رفتن این ارزشها در همهجای تهران و ایران هستند و همین حالا هم با وجود مشغله زیادی که به عنوان رئیس شورای شهر دارند، برنامه تهران گردی دارند برای بازشناخت زوایای تاریخی و فرهنگی مغفول مانده تهران و تلاش برای حفظ این میراث و من به جرات میگویم ایشان یک تهران شناس واقعی است و همین جا باید از همکاری بزرگوارانه و دلسوزانه ایشان در پروژه لالهزار صمیمانه قدردانی کنم. و یک جمله ایشان را هرگز از یاد نخواهم برد. جایی که در فیلم مستندی که دربارهی خانه پروین اعتصامی ساختیم با اندوهی عمیق گفت: «تهران دارد به یک شهر بیخاطره تبدیل میشود» و این یعنی نگرانی به خاطر کم رنگ شدن و از دست رفتن هویت یک ملت. شما فکر میکنید با ساختن این مستند چه قدر میتوان به تغییر سیمای اکنونی لالهزار و احیای این خیابان کمک کرد. امروز در این خیابان هزاران میلیارد سرمایه در گردش است و همین سرمایه است که لالهزار را تصرف کرده و هر روز بخشی از این خیابان را با تخریب و نوسازی از هویت اصلیاش دور میکند. به نظر شما یک فیلم میتواند در مقابل قدرت عظیم این سرمایه حرفی برای گفتن داشته باشد؟ اعلم: ببینید شما وقتی از میراث ملی حرف میزنید در واقع از چیزی حرف زدهاید که متعلق به یک ملت است و حتی نه فقط متعلق به یک یا دو نسل، حالا این میتواند یک خیابان باشد که به دلایل مختلف به یک میراث ملی و فرهنگی تبدیل شده یا یک ساختمان یا باغ یا یک کاروانسرا. سی و سه پل یک میراث ملی است و نه مثلاً متعلق به شهرداری اصفهان یا مردم اصفهان. خیابان لالهزار هم به عنوان یک میراث ملی، متعلق به مردم این مملکت است حالا یک عدهای آمدهاند زمینها و بناهای این خیابان را خریدهاند. خب این وظیفه ملت است که این خیابان را پس بگیرد و به حالت اولش برگرداند اما ملت هم نمیتواند راساً عمل کند یعنی حق این کار را ندارد چون نمایندگانی دارد که هر کدام وظیفهای به عهده دارند سازمان میراث فرهنگی نماینده ملت برای حفظ میراثهای ملی است و بابت این نمایندگی از ملت حقوق میگیرد. ساختمانهای اداریاش در واقع متعلق به ملت است. شهرداری نماینده ملت است برای نگهداری و توسعه شهر و حفظ ارزشهای آن، بنابراین وقتی ملت مطالبه کند سازمانهای مسئول باید جواب مطالباتش را بدهند. دریاچه ارومیه ظاهراً یک دریاچه است و بخشی از طبیعت ایران، اما این دریاچه متعلق به یک ملت است به همه نسلهای این ملت و دیدیم که وقتی مردم مطالبه کردند مسئولان هم به فکر جلوگیری از خشکشدن آن افتادند. خیابان لالهزار جدا از وجه تاریخیاش به همه دلایلی که قبلاً اشاره کردیم یک میراث فرهنگی و تاریخی است اما متأسفانه به دلیل تلاش 25 ساله رژیم پهلوی برای از بین بردن هویت آن و تغییر ماهیت آن در سی سال اخیر نسل امروز چیز زیادی درباره ارزش آن نمیداند. ببینید مشابه این خیابان را در ترکیه داریم، خیابان استقلال اما اکثر ویژگیهای تاریخی و فرهنگی خیابان استقلال ترکیه حفظ شده و هنوز هم بعد از نزدیک به یک قرن معروفترین خیابان ترکیه است. اما این جا خیابان لالهزار که تقریباً هم زمان با استقلال ساخته شده و قرار بوده شانزه لیزه ایران باشد و بود تبدیل شده به بورس لوازم برقی. هدف ما از ساختن مستند لالهزار آگاهی دادن به مردم در مورد این خیابان است و نه فقط در ایران بلکه در سطح جهانی و برای همین اصلانی باید آن را بسازد. http://images.khabaronline.ir//images/2013/10/13-10-15-14540_MG_3552.JPGمحمدرضا اصلانی اصلانی: ما میخواهیم این فیلم در خارج از ایران و در همه مجامع بینالمللی نمایش داده شود تا دنیا اهمیت این خیابان را بشناسد. این فیلم یک فیلم تحلیلی تاریخی است و میتواند جامعه را وادار به کنش کند چون تا جامعه چیزی را نخواهد اتفاق نخواهد افتاد. این فیلم میتواند ذهن جامعه را نسبت به این خیابان روشن کند و واقعیت آن را بشناساند. اگر این فیلم نمایش جهانی داشته باشد میتوان از بسیاری مراکز جهانی برای احیای هویت لالهزار کمک گرفت و البته هنوز هم بقایایی از گذشته درخشان این خیابان باقی مانده است که میتوان به احیای آن امیدوار بود ولی اگر رها شود این بقایا هم به زودی از بین خواهند رفت و تبدیل به پاساژو انبار میشوند. متأسفانه در حال حاضر لالهزار بزرگترین قبرستان سینما در جهان است و این به شدت باعث تأسف است. اعلم: اما هنوز هم میتوان به نجات این خیابان امیدوار بود. البته هیچ کس منکر حق و حقوقی که صنف الکتریک در این خیابان دارد نیست حتماً آنها پولی دادهاند، مغازهای خریدهاند یا سینما و تئاتری را به عنوان انباری در اختیار گرفتهاند اما مگر نمیشود این صنف را به جای دیگری منتقل کرد؟ مگر صنوف دیگر را نکردند؟ به گمان من خیلی از فروشندگان لوازم الکتریکی در این خیابان حاضرند اگر مرکزی به عنوان بورس لوازم الکتریکی ایجاد شود به آن جا بروند، خب این وظیفه شهرداری است. در تهران حتی برای فروشندگان سگ و گربه و سوسمار مرکز و بورس درست کردهاند خب برای صنف الکتریک هم میشود این کار را کرد. حالا چه دستهایی در کار است که مانع این کار میشود خدا میداند. شاید این کار به دلیل سرمایه سنگین که در لالهزار است از توان شهرداری یا هر سازمان مسئول دیگری خارج است؟ اعلم : یک زمانی در حاشیه همین تهران کلنیهای آلونک نشین بود و یکی از بزرگترین این کلنیها در خیابان زنجان پشت سازمان میراث فرهنگی بود و جمعیت انبوهی در آن جا زندگی میکرد، با پیت حلبی و چوب و گل خانه ساخته بودند و صدها خانواده در این آلونکها ساکن بود. اما شهرداری احساس کرد که این آلونکها چهره شهر را زشت میکند خب آمدند اخطار دادند که آن جا تخلیه شود و وقتی نشد با بولدوزور ریختند و خانهها را خراب کردند و به ساکنان آن جا هم جا و مکان دادند. یا همین بزرگراه نواب یک خیابان باریک بود اما وقتی ضرورت یافت که تبدیل به اتوبان شود آمدند هزاران خانه و مغازه و ساختمان را خریدند و خراب کردند و نواب شد اتوبان، لالهزار را هم اگر بخواهند میتوانند تغییر دهند. اصلانی: به شرط این که اهمیت آن احساس شود و جامعه با درک این اهمیت احیای آن ر امطالبه کند. اعلم: و این در واقع مهمترین هدف ما از ساختن مستند لالهزار است پروژهای که تا همین الان چند میلیون هزینه شده تا اجرا شود. ما میخواهیم اهمیت لالهزار و ارزش آن را به مردم ایران و حتی مردم جهان ازطریق این مستند نشان بدهیم تا جو لازم برای احیای لالهزار ایجاد شود. به ما گفتید برای اجرای این پروژه با موسسه توسعه هنر و فرهنگ معاصر قرارداد بستید پس چرا کار انجام نشد؟ اعلم: قبلاً گفتم که همان موقع خود موسسه هم پذیرفت که مبلغ قرارداد برای اجرای این پروژه کافی نیست و به همین دلیل به ما پیشنهاد کردند که اسپانسر بگیریم حتی مبلغی هم به عنوان پیش پرداخت به ما داده شد که بخشی از هزینههای تحقیق را تأمین کرد اما از یک طرف ما نتوانستیم اسپانسر پیدا کنیم و از طرف دیگر تغییر معاونت هنری وزارت ارشاد، شرایط عوض شد و موسسه هم با توجه به هزینه ساخت فیلم، حاضر به ادامه کار نشد و قرارداد را فسخ کردیم. با این همه شما همچنان اصرار دارید که مستند لالهزار ساخته شود؟ اعلم: بدون شک و حتی خیلی بیشتر از ده سال و هشت سال قبل چون هر روز که میگذرد اهمیت این خیابان و ضرورت بازشناخت ارزشهای آن و آگاهی دادن به مردم را بیشتر احساس میکنیم. لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده
بایگانی شده
این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.