چشمها را باید شست

[Hojjat]

سهراب گفتی:چشمها را باید شست....

شستم ولی !....

گفتی:جور دیگر باید دید....

دیدم ولی !...

گفتی زیر باران باید رفت....

رفتم ولی !....

او نه چشمهای خیس و شسته ام را..نه نگاه دیگرم را...هیچ کدام را ندید!!!!!

 

فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت: دیوانه باران ندیده......

[Hojjat]

گاهی اوقات ؛

مجبوریم بپذیریم :

که برخی از آدمها ....

فقط میتوانند در قلبمان بمانند !

نه در زندگیمان ... !!

[Hojjat]

آهای این نیزِ من

 

خب...

 

بگذر دیگه؟!

[Hojjat]

آدما رو زیاد تنها نذارین ،

تو تنهاییشون یه دنیایی برا خودشون میسازن که دیگه شما توش نیستین ......

[Hojjat]

به کسانی که به ما اعتماد می کنن ؛ دروغ می گیم ، و به کسانی که به ما دروغ می گن ؛ اعتماد می کنیم ... !!!

[Hojjat]

لبخند بزن؛

برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید رفته را بازگرداند،

تجربه ثابت کرده است که گاه قوسی کوچک ، میتواند معماری بنایی را نجات دهد ...

[Hojjat]

صدای سکوتت در اوای دلتنگی ام پیچید.

 

عجیب صدایی بود،

 

دلتنگی ام را درهم ساخت.

[Hojjat]

فکرم را مچاله میکنم

 

و از پنجره ذهنم بیرون می اندازم

 

آن سوتر

 

اقاقی ها قتل عام میشوند

 

به خودم که می آیم

 

پشت مژه هایم زندانی ام

 

برای همین اتفاق ساده...

[Hojjat]

هیچ وقت

 

هیچ کس

 

به استقبالم نیامد

 

هیچ وقت

 

هیچ جا

 

کسی منتظرم نبود

 

همیشه

 

همه جا

 

بدرقه کرده اند مرا...

 

http://axgig.com/images/15337449011555764087.jpg

 

[Hojjat]

قرار بود تکیه گاه باشی؛

 

 

 

نه اینکه گاهی باشی، گاهی نباشی ...!!!

[Hojjat]

جدیدا با دیوار حرف میزنم!!!

میدونی...

از شخصیتش خوشم اومده یه جورایی

آرومه...

محکمه...

ثابته...

[Hojjat]

هنوز هم نمیدانم اینجا چه فصلی است

که من کال ماهده ام و به تو نمیرسم...

[Hojjat]

این روزها اینقد شکسته ام

که دلم عصا به دست راه میرود...

[Hojjat]

با یاد تو چه کم خرج است

نه خواب می خواهد نه خوراک...

[Hojjat]

باران!
 قطره قطره يادت رابرقلبم ميباراند ، 
چه خوب که چتري ندارم...

[Hojjat]

آن شب ...

 

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...

 

تماشا می کرد ...

آن شب که شب پره ها ..

 

عاشــقـــانه تر ..

نــــور را می جســـتند ...!

و اتاقم ..

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

 

دانستم..

تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!

[Hojjat]

به یک‏ جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی رنج را نباید امتداد داد

 

باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏برد و از میانشان می‏گذرد

 

از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی . . .

[Hojjat]

کدامین چشمه اب سمی شده است

 

که اب از اب می ترسد

 

و حتی ذهن ماهیگیر از قلاب می ترسد

 

گرفته دامن شب را سکوتی انچنان مبهم

که مژه از چشم و چشم از پلک و پلک از خواب میترسد.

[Hojjat]

این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...

تظاهر به بی تفاوتی،

تظاهر به بی خیـــــالی،

به شادی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...

اما . . .

چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"

[Hojjat]

دلتنگی چه حس بدی است....

تنهایی چه حس بدی است

کاش...

پاره ای ابر میشدم

دلم مهربانی می بارید

کاش نگاهم شرار نور میشد

اشتی میدادش

و

دوست داشتن چه کلام کاملی است

و

من...

چقدر دلم تنگ دوست داشتن است!