رفتن به مطلب

معما


Mohammad

ارسال های توصیه شده

در زمان قدیم که روستاییان محصولات خودشان را بمیدان برای فروش می آ وردند یک زن روستایی یک سبد تخم مرغ به میدان آورده که بفروشد. هنوز هیچ نفروخته بود که اسب یک سوار پایش خورد به سبد تخم مرغ در نتیجه بیشتر تخم مرغ ها شکستند.

اسب سوار خیلی نا راحت شد و از روستایی پوزش خواست و حاضر شد پول همه آنها را بپردازد.

اسب سوار از روستایی سوال کرد: مادر جون چند تا تخم مرغ داشتی؟

خانم در جواب گفت: تعدادشونو نمیدو نم اما وقتی آنهارا دوتا دوتا بر میداشتم یکی باقی میموند وقتی سه تا سه تا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی چهارتا چهارتا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی پنحتا پنحتا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی شش تا شش تا بر میداشتم یکی باقی میموند, اما وقتیکه هفت تا هفت تا بر میداشتم هیچی باقی نمیموند.

اسب سوار حساب کرد و پول تخم مرغای زن را داد.

سوال: کمترین تعداد تخم مرغی که زن روستایی میتوانست داشه باشد چندتا بود؟

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بجان بهروز دیگه 301

 

دونه دونه نشستم حساب کردم و تقسیم کردم :30:

 

اگه اشتبه ماشین حساب از دستم خسته شده میخواسته خلاص بشه جواب اشتب داره و پیچونده:9:

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

جست و جو:7:

 

کلی حساب کردم

 

باید یه عددی پیدا میکردم که وقتی تقسیم بر 7 میکنی یه عدد کال بدست بیاد

 

بعدش دونه دونه بر هرکدوم از اعداد تقسیم کردم

اینجوری بدست اوردمش:60:

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • بنیان گذار
جست و جو:7:

 

کلی حساب کردم

 

باید یه عددی پیدا میکردم که وقتی تقسیم بر 7 میکنی یه عدد کال بدست بیاد

 

بعدش دونه دونه بر هرکدوم از اعداد تقسیم کردم

اینجوری بدست اوردمش:60:

 

:5: راس میگیا اما گوگلم خوبه :4::17:

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بایگانی شده

این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.

×
×
  • اضافه کردن...