بنفشه صبح ارسال شده در اردیبهشت 5، 2014 اشتراک گذاری ارسال شده در اردیبهشت 5، 2014 http://www.khorshidgroup.org/wp-content/uploads/2014/01/love.jpg روزی زنی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى* حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى*کردبراى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: مرا بغل کن. زن پرسید: چه کار کنم؟ و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان ...صورتش سرخ شد با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند، شوهرش با تعجب پرسید: چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم. زن جواب داد: دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند. شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى مرا بغل کن چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد فاصله ابراز عشق دور نیست فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرف های دلتان را بیان کنید لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده
بایگانی شده
این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.