رفتن به مطلب

داستان کوتاه ابلیس و فرعون


ALI

ارسال های توصیه شده

مي گويند ابليس، زماني نزد فرعون آمد در حاليکه فرعون خوشه اي انگور در دست داشت و مي خورد.

ابليس به او گفت: هيچکس مي تواندکه اين خوشهء انگور را به

مرواريد های خوش آب و رنگ مبدل سازد؟

فرعون گفت: …..نه.

ابليس با جادوگري و سحر، آن خوشهء انگور را به دانه هاي مرواريد تبديل کرد.

فرعون تعجب کرد و گفت:

آفرين بر تو که استاد و ماهري.

ابليس سيلي اي بر گردن او زد و گفت:

مرا با اين استادي به بندگي قبول نکردند، تو با اين حماقت چگونه ادعای خدايي مي کني؟

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • بنیان گذار

خیلی جالب بود مرسی

:29:

 

عسل خانوم ضمن خوش امد گویی به شما و تبریک ایجاد اولین پست برای خودتان عرضی داشتم

 

این که اسپم ندهید

 

 

از کلماتی مانند مممنون مرسی خوب عالی بود دوباره از این پست ها بده واقعا قشنگ بود ... در پست ها استفاده نکنید فقط از دکمه تشکر استفاده کنید

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بایگانی شده

این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.

×
×
  • اضافه کردن...