رفتن به مطلب

تقدیر


negar

ارسال های توصیه شده

مسافری خسته که از راهی دور می آمد ، به درختی رسید و تصمیم گرفت که در سایه آن قدری استراحت کند غافل از این که آن درخت جادویی بود ، درختی که می توانست آن چه که بر دلش می گذرد برآورده سازد !

وقتی مسافر روی زمین سخت نشست با خودش فکر کرد که چه خوب می شد اگر تخت خواب نرمی در آن جا بود و او می توانست قدری روی آن بیارامد . فوراً تختی که آرزویش را کرده بود در کنارش پدیدار شد !

مسافر

با خود گفت : چقدر گرسنه هستم . کاش غذای لذیذی داشتم . . .

ناگهان میزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیر در برابرش آشکار شد . پس مرد با خوشحالی خورد و نوشید . . .

بعد از سیر شدن ، کمی سرش گیج رفت و پلک هایش به خاطر خستگی و غذایی که خورده بود سنگین شدند . خودش را روی آن تخت رها کرد و در حالی که به اتفاق های شگفت انگیز آن روز

عجیب

فکر می کرد با خودش گفت : قدری می خوابم ولی اگر یک ببر گرسنه از این جا بگذرد چه !؟

و ناگهان ببری ظاهر شد و او را درید !

نتیجه : هر یک از ما در درون خود درختی جادویی داریم که منتظر سفارش هایی از جانب ماست . ولی باید حواسمان باشد ، چون این

درخت

افکار منفی ، ترس ها ، و نگرانی ها را نیز تحقق می بخشد .

بنابر این مراقب آن چه که به آن می اندیشید باشید . . .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بایگانی شده

این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.

×
×
  • اضافه کردن...