ALI ارسال شده در مهر 30، 2013 اشتراک گذاری ارسال شده در مهر 30، 2013 افراد همواره خواهان موفقيت در انجام وظايف خود هستند؛ امّا به دليل عدم آگاهى از عوامل مؤثر در موفقيت، در بعضى مواقع در اين زمينه توفيقى ندارند. در اين مقاله سعى بر اين است تا عوامل موفقيت در مديريت مورد بررسى قرار گيرد تا مديران بتوانند با الهام از اين عوامل، انگيزه توفيقطلبى را در خود افزايش داده، موفقيت در مديريت را دو چندان نمايند. مديريت و موفقيت با نگاهى گذرا به گردونه عالم هستى، اين مسئله روشن مىگردد كه ساختمان وجود هر انسانى، داراى يك نظام تشكيلاتى فوق العاده ظريف و پيچيده است. اداره اين نظام تشكيلاتى با يك مديريت صحيح، توانا، بصير و بى نهايت آگاه ميسر است. انسان نيز به عنوان يك موجود اجتماعى كه ناگزير است تمام نيازهاى خود را در پناه زندگى جمعى تأمين نمايد، ناگزير است كه در زندگى جمعى خود براى جلوگيرى از هرج و مرج و هدر رفتن نيروها و استعداد بالقوه و تبديل به فعاليت، داراى يك تشكيلات و سازماندهى و مديريت منظم باشد. از طرف ديگر اين مسئله نيز حائز اهميت است كه به موازات رشد و تحول و پيشرفت جوامع در زواياى گوناگون، به ويژه در مباحث صنعتى و انفورماتيك، امروزه هر كسى در زندگى فردى و اجتماعى خود به نحوى با مسئله مديريت در سطوح بالا يا پايين درگير است و در نتيجه مديريت علمى است كه تاروپود زندگى ما را در بر مىگيرد. حضرت اميرالمؤمنين على(ع) در باب اهميت نقش مدير در تشكيلات و حركت به سمت موفقيت مىفرمايند: «اَنَّ مَحَلّى مِنها مَحَلُّ القُطب مَِنَ الرَحَى»1 و از آن فهميده مىشود كه مدير مانند گرانيگاه وسط آسياب عمل مىكند. و باز مىفرمايند: «وَ مَكَانُ القَيِّم بِالأَمر مكانُ النِّظام من الخرز يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ فَأِنْ انْقَطَعَ تَفَرَّقَ الخَرَزُ وَ ذَهَبَ، ثُمَّ لَمْ يَجْتَمع بِحَذا فيرِه اَبَداً2؛ موقعيت مدير و رهبر، همانند نقش نخ تسبيح است كه دانهها را به هم پيوند مىدهد و وقتى رشته پاره شد، دانهها پراكنده مىشوند و بدون نتيجه خواهند ماند و هيچگاه در كنار يكديگر جمع نخواهند شد». اگر يك سازمان را به مثابه پيكر و بدن انسان تصوّر كنيم، مدير سازمان، مانند مغز آن است و بدون مغز، انسان تنها داراى يك زندگى خطى و معمولى است. لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در مهر 30، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مهر 30، 2013 عوامل موفقيت در مديريت تئورى انگيزه موفقيت، توسط ديويد مك كلند «David id me clelland» ارائه شده است. از ديدگاه اين روانشناس، نياز به موفقيت، بر پايه برترىطلبى، رقابت، اهداف چالشى، اصرار برانجام كار و فائق آمدن بر مشكلات بنا گرديده است. شخصى كه انگيزه توفيقطلبى زيادى دارد، همواره برترى در عملكرد را جست و جو مىكند؛ از اهداف چالشى لذت مىبرد و داراى پشتكار و روحيه رقابتى در فعاليتهاى كارى است. پرسشهايى كه نياز توفيقطلبى را مورد سؤال قرار مىدهند، عبارتند از: 1. آيا شما از فعاليتهاى كارى چالشى و مشكل لذت مىبريد؟ 2. آيا شما مىكوشيد كه عملكردتان از اهداف تعيين شده، فراتر برود؟ 3. آيا شما در جست و جوى روشهاى جديد براى فائق آمدن بر مشكلات هستيد؟ مطالعاتى كه «مك كلند» انجام داده است، نشانگر اين مسئله است كه افراد با نياز توفيقطلبى بالا، نسبت به كسانى كه نياز به موفقيت در آنها متوسط يا پايين است، از عملكرد بالاترى برخوردار مىباشند3. اين مسئله نشانگر اين است كه مديران موفق، منحصر به زمينه يا شرايط خاصى نيستند؛ بلكه اين مديران داراى زمينه و شرايط متنوعى هستند و به همان اندازه نيز از تنوع رفتارى و مهارتى برخوردار مىباشند. به نظر يكى از صاحب نظران مديريت(Robert Kreitner)، حداقل سه عامل مهم براى موفقيت مدير وجود دارد كه او آنها را در قالب يك فرمول ارائه مىكند. اين عوامل عبارتند از: فرصت O * انگيزه مديريت M * توانايى A = موفقيت S Opportunity* Motiuation to manage* Ability= Success به نظر وى سه عامل توانايى، انگيزه موفقيت و فرصت، عواملى هستند كه اگر در هم ضرب شوند، يك فرمول اصولى براى توفيق مديريت فراهم مىشود. وى در ادامه متذكر مىشود كه موفقيت يك مدير، به تركيب متناسب توانايى، انگيزه مديريت و فرصت بستگى دارد. عدم وجود يك عامل، منجر به ضايع شدن ساير عوامل مىگردد و به همين علت است كه از ضرب به جاى جمع استفاده شده است.4 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در مهر 30، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مهر 30، 2013 عوامل تعيين كننده موفقيت مطالعات گوناگونى در زمينه تعيين عوامل موفقيت در مديريت انجام گرفته است. يكى از مهمترين اين مطالعات، توسط جان آپلين«Aplingohn»تحقق يافته است. وى پژوهش خود را به صورت متمركز بر روى بيش از 000/10 كارمند، در دفاتر مركزى پانصد شركت بزرگ آمريكا انجام داده است. در مدل آپلين سه مجموعه عامل، فردى، محيطى و تصادفى، سطح موفقيت مدير را تعيين مىكند. اين مجموعه عوامل كه جان آپلين ياد آور مىشود، عبارتند از:5 1. عوامل فردى (درونى)(Individualistic factors)interinsic() 1-1. صفات و مهارتهاى شخصى الف. زمينههاى تحصيلاتى،آمادگى فنى، دانش بازرگانى ب. توانايى هوشمندى، مهارتهاى تحصيلى/تفكر سيستمى ج. توانايى انطباق، توانايى واكنش به موقعيت 2-1. تصور مثبت از خود الف. اعتماد به نفس زياد ب. احساس امنيت خاطر (از ديگران نمىهراسد) 3-1. الگوهاى رفتارى الف. مهارتهاى متقابل شخصى - همدردى كردن با ديگران - برقرارى و تماس نزديك - خبررسانى - حمايتى/معتمد ب. سطح انگيزش - بسيار جدّى - محشور با سازمان - خودكار و مستقل 2. عوامل محيطى (بيرونى)(Environmental factors )Extrinsic() 1-2. سبك مديريت سرپرستان مستقيم الف. وظيفه گرايى - توجه به نتايج - تعيين اهداف ويژه - هدايت پروژهها - ارائه پاداش ب. مهارتهاى متقابل تخصصى - حمايتى/تماس نزديك با ديگران - توجه به مسير ترقى كاركنان - مربيگرى براى افراد 2-2. تخصيص شغل الف. پروژه گرايى - محصول نهايى تعريف شده - حوزههاى تركيبى - وظيفه غير مستمر - نياز به تلاش افراد ب. چالش عمده/مسئوليت پذيرى - تأثير گذارى بر روى سازمان - نياز به تمامى مهارتهاى فردى - بهره بردارى از شايستگى فنى براى موفقيت، فرد بايستى صفات و مهارتهاى فردى مختلفى را دارا باشد و حتى اگر تمامى شرايط و عوامل فردى مساعد باشد، موفقيت حاصل نخواهد شد؛ مگر آن كه عوامل محيطى به شكل مطلوبى فراهم گردد. در كنار اين عوامل، فاكتورهاى تصادفى نيز نقش مهمى را ايفا مىكنند كه مديريت، كنترل كمى بر روى آنها دارد. 3. عوامل تصادفى (تعديل كننده)(Random factors )Modifying() الف. نشان دادن خود (فرصت بروز مهارتها و قابليتهاى خود به مديران عالى) ب. شانس (فرصت قابل دسترسى در زمان داده شده، رقابت براى پستها، استراتژىها و برنامههاى سازمان) لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در مهر 30، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مهر 30، 2013 مديريت در هزاره سوم امروزه عقيده بر اين است كه همبستگى و انسجام اجتماعى جامعه نوين، تنها و تنها به وسيله مديريت صحيح امكانپذير است. بر اثر مديريت صحيح، ملتهاى ضعيف، قوى مىشوند. مديريت در هر سازمانى، به منزله روح آن سازمان است. اگر روح سازمان به ضعف و سستى گرايد، مرگ سازمان فرا مىرسد. گويند كه در سپاه نادر، پيرى جنگآور، راست و چپ سپاه دشمن را به وحشت انداخته بود و مبارزه جانانهاى به نمايش گذاشته بود. نادر كه از مهارت و جنگآورى اين جنگجوى سالخورده، انگشت به دهان مانده بود، دستور داد او را به حضورش بياورند. مأمور نادر در وسط ميدان كارزار، پيرجنگ جوى را فرا خواند و پيام نادر را به او رسانيد. پير برخلاف ميل باطنىاش - چون سرگرم كار زار و حماسه آفرينى بود - به سوى نادر شتافت و عرق ريزان و خسته، با شمشيرى آخته به نادر گفت: چرا مرا از وسط ميدان كارزار، فراخواندهاى.؟ نادر به او گفت: اى پير با اين گونه نبرد كردن، همه را شگفت زده كردهاى و بسان جوانان برومند به صف دشمن مىتازى و پهلوانى مىكنى؛ آن زمان كه كشور مورد تاخت و تاز بود، چرا اين گونه ظاهر نشدى؟ پير در جواب گفت: آن زمان تو نبودى! دنيايى معنا در تفسير اين جمله نهفته است. مديريت موفق، از پير فرسوده نيز حماسه مىآفريند و روح تازهاى در كالبد يك سيستم مىدمد. ويليام شكسپير مىنويسد: بنگريد آن شمع كوچك در دل تاريكى تا كجا نورش را پراكنده مىسازد. يك عمل نيك و يا يك تصميم درست از فردى خوش فكر نيز در اين دنياى تاريك، همين گونه پرتوافشانى مىكند6. يكى از نكات برجسته ديگر در خصوص موفقيت در مديريت، اين است كه مديريت نشانگر يك رشته از عمليات است و مدير، نشانگر مركزى در ساختار گروه است. از نظر ستوگدل، مديريت رشتهاى از عمليات، براى اثر گذارى بر فعاليت تودهها، در جهت رسيدن به هدف است و ميزان موفقيت آن بستگى به ميزان اثرگذارى آن دارد و خود نيز متأثر از نظم و هارمونى در تصميمات يك مدير است. هاكسلى مىنويسد: تنها داروى شفا دهنده دردها، نظم و خرد است؛ زيرا عامل وصول به اهداف و نقاط كانونى فعاليت هاست. راسكين مىنويسد: هر كار درست و منظم و هر فكر شايسته، به چهره مديريت، زيبايى و موفقيت مىدهد. آن راس رتيموتى راس7 مىنويسند: يك مدير موفق به تسهيم دستاوردها در يك سيستم مىپردازد و از انگيزش يا كارانه گروهى بهره مىگيرد؛ زيرا افزايش عملكرد مؤسسه يا سيستم يك سازمان را در ميان اكثر يا تمام كاركنان يك قسمت، تقسيم مىنمايد و مشاركت بيشتر كاركنان را موجب مىگردد. برخى از مردم بسيارى از روشها را در زير مجموعه سرفصل تسهيم دستاوردها قرار مىدهند؛ مثل تسهيم منافع و طرحهاى پاداش به گروههاى كوچك لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در مهر 30، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مهر 30، 2013 تسهيل دستاوردهاى يك مديريت مهمترين خصوصيات مشترك در تسهيل دستاوردهاى يك مديريت موفق بدين قرار است: 1. بهبود عملكرد: يكى از اهداف تمامى طرحهاى تسهيم دستاوردها، بهبود عملكرد است. اين عملكرد كه ممكن است به سختى اندازهگيرى شود، با استفاده از كل زمان واقعى، در مقابل زمان استاندارد و يا اندازهگيرى فيزيكى ميزان ستاده، در مقابل ميزان دادههابه دست مىآيد و با روشهاى محاسباتى گسترده و بر اساس بهبود سيستم، صورت مىگيرد. 2. دستيابى به چيزى: در اين رويه، مدير همواره بايد سعى كند كه به سمت ارتقاى خود و سازمان و نيروها حركت كند. اين مهم، بيانگر اين مسئله است كه سازمان نه فقط در چرخش باشد، بلكه بايد به گردش در آيد و به روزمرگى نيفتد؛ حضرت اميرالمؤمنين على(ع) مىفرمايد: كسى كه دو روزش مساوى و شبيه هم باشد، ضرر كرده است. 3. تسهيم همه يا بيشتر كاركنان: در گذشته و حتى در مديريت كلاسيك، طرح تسهيم دستاوردها، گروه انتخاب شدهاى از كاركنان، مانند كاركنان ساعتى يا كاركنان رسمى سازمان، را شامل مىشد؛ اما امروزه براى بالا بردن موفقيت سازمان و ضريب رضايت شغلى و رضايت حرفهاى، جهت اصلى به سوى شامل نمودن تقريباً تمام افراد است. 4. مشاركت كاركنان: بسيارى از برنامهها با مشاركت به موفقيت نزديكتر است. امروزه حركت سازمانها به گونهاى است كه در بخشهاى دولتى و خصوصى، مشاركت قابل ملاحظه كاركنان را مىطلبد و توسعه بهتر، همكارى، ارتباطات، كار و دستيابى به هدفها مورد تأكيد قرار مىگيرد. امروز در بحث موفقيت مديران، مفهوم كار هوشمندانهتر مطرح است كه به طور معمول، نيازمند اشكالى از توانمندسازى و مشاركت كاركنان است. 5. جهتگيرى دراز مدت: زمان، عامل مهمى در امر مديريت است و جهتگيرىهاى يك مدير بايستى در ظرف زمان تعريف شود و عمده فعاليتها نيز در دراز مدت ترسيم گردد. متأسفانه غالب سازمانهايى كه به آنترويى مثبت ( استهلاك تدريجى) دچار مىشوند و كمتر به سمت آنترويى منفى (باز يافت مجدد و مهندسى مجدد) روى مىآورند، به خاطر برنامهها و دستاوردهاى كوتاه مدت است و اين مسئله سبب ايجاد مشكلاتى در به كارگيرى مشاركت كاركنان مىگردد. 6. عدم جهتگيرى انفرادى: از آن جايى كه تسهيم دستاوردها، يك جهتگيرى گروهى است، لذا ظاهراً جهتگيرى انفرادى يا گروههاى كوچك، نمىتوانند شامل يك سيستم گردند و لازم است كه قبل از اجرا، اكثر شركتها جهتگيرىهاى انفرادى را حذف نمايند. 7. اداره كردن افراد در محيط كار: يكى از رمزهاى موفقيت يك مدير كار آمد، كار كردن با گروهها به عنوان رهبر يك گروه يا مدير چند گروه مجاز است كه بخش مهمى از وظايف او را در برمى گيرد. تمايل به انجام كارهاى گروهى، به دليل پيدايش روشهاى كارى چند مهارتى و جايگزين شدن ساختارهاى غير سلسله مراتبى به جاى ساختارهاى سنتى سازمانى، روزبه روز افزايش مىيابد. مدير موفق در ايجاد يك گروه كارى موفق، نقش تعيين كنندهاى دارد و يك گروه كارى خوب، محصول فرماندهى يك مدير است. يك گروه كارى خوب، نيرويى است زنده، در حال تغيير و پويا كه در آن تعدادى از افراد به منظور همكارى با يكديگر، دور هم جمع شدهاند و به ارزيابى نقطه نظرات مختلف مىپردازند و با كمك همديگر در جهت رسيدن به اهداف خود تلاش مىكنند. رابرت هيلر مىنويسد: همه گروههاى موفق از يك سرى خصوصيات مشترك در همه سازمانها و در سراسر دنيا بهره مىبرند. اوّلين و مهمترين و سنگ بناى همه اين خصوصيات، رهبرى قدرتمند و اثربخش است8و در ادامه مىنويسد: تعداد اعضاى گروه در موفقيت يك سازمان، نقش تعيين كننده ندارد. يك گروه كارى موفق، ممكن است بين 2 تا 25 عضو داشته باشد و مهمتر از مسئله تعداد اعضا، مديريت خلاق و اثر بخش است9. اين مديريت خلاق و اثر بخش، براى اين كه بتواند گروه موفق را به سمت اهداف خود پيش ببرد، بايد توانايى ايجاد مؤلفههاى زير را داشته باشد: 1. تعيين اهداف. 2. حمايت از گروه. 3. تزريق انگيزش. 4. ايجاد اعتماد. 5. تفويض اختيار. 6. تقسيم وظايف و تعيين مسئوليتها. 7. تشويق افراد به ارائه ايدههاى تازه. 8. بهسازى عملكرد. 9. تسهيم در مسئوليتها. 10. ايجاد خودگردانى خود كنترلى. 11. بالا بردن كارايى. 12. ايجاد روحيه كار تيمى. 13. انطباق نقش. 14. ارتباط مؤثر و دائمى اثر بخش. 15. اطلاع رسانى دقيق، به موقع و متناسب با نيازها. 16. جلوگيرى از دوباره كارى. 17. راه اندازى تفكر خلاق. 18. حل تعارضها. 19. آموزش مداوم گروهها. 20. ارتقا استانداردها در گروه. 21. تشويق و پاداش. 22. سازگارى با تغييرات. 23. مشاوره اثربخش. از آن جايى كه دنياى امروز را دنياى سازمانها مىدانند و متوليان اين سازمانها انسانها هستند، لذا فلسفه وجودى سازمانها، متكى به حيات انسان است. انسانها در كالبد سازمانها روح مىدمند و آنها را به حركت در مىآورند و اداره مىكنند. موارد فوق، مهمترين مؤلفههاى انسانى سازمانهاست. سازمانها بدون وجود انسان، نه تنها مفهوم نخواهند داشت، بلكه اداره آنها نيز ميسر نخواهد بود و حتى با وجود فن آور شدن سازمانها و تبديل آنها به تودهاى از سختافزار، در آينده باز نقش انسان به عنوان عامل حياتى و استراتژيك در بقاى سازمان، چون گذشته باقى خواهد ماند. اين نكته نيز حائز اهميت است كه منابع انسانى، با ارزشترين منبع براى سازمانها هستند و آنها هستند كه به تصميمات سازمانى شكل داده، راه حل ارائه مىكنند و سرانجام مسائل و مشكلات سازمان را حل مىكنند. بهرهورى را عينيت مىبخشند و كارايى و اثر بخشى را معنا مىدهند. با اين وصف، از آن جايى كه منابع انسانى، بخش عمدهاى از زندگى خود را به عنوان كارمند، كارگر و يامدير و سرپرست در محيط سازمانى مىگذرانند، طبيعى است كه توجه به آنها از اهميت زيادى نيز برخوردار است و يك مدير موفق با بهرهگيرى از دانش لازم به اين مهم بها مىدهد. مدير بايد تزريقگر انگيزهها باشد؛ زيرا چنين افراد و تيم هايى در محيط كار براى ارائه رفتار مطلوب و مورد پسند و در راستاى اهداف سازمان، بايد هم انگيزه داشته باشند و هم درست برانگيخته شوند و بدين منظور بايد ابزار و وسايل انگيزش را شناخت و آنها را به موقع و توسط مديران لايق و شايسته به كار گرفت تا چنين مهمى محقق شود. رضايت كارى، علاقه، وفادارى به سازمان و بالندگى كاركنان، منوط به ا يجاد محيطى است كه مدير متولّى و مسئول آن است. ويژگىهاى حرفهاى مديران موفق در زمان حاضر در سازمانها مديرانى قادرند در صحنه كار، روز به روز به درجه كارايى خود بيفزايند و بهره ورى خود را افزايش دهند كه حرفهاى باشند. يكى از تعاريف جديد مديريت به ما مىگويد: مدير بايد بداند، بتواند و انسان باشد. دانستن، يعنى دانش لازم و مهارت فنى در بودجه ريزى، نظارت، گزارش دهى و... . توانستن، يعنى قدرت مانور و عمل، مانند تصميمگيرى، برنامه ريزى، هماهنگى، كنترل و... . انسان بودن، يعنى مهارت روابط انسانى، درك روابط سازمانى و... . بر اساس اين محورها، جدولى از ويژگىهاى حرفهاى مديران موفق ارائه مىگردد. لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در مهر 30، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مهر 30، 2013 ويژگىهاى حرفهاى بودن مديران موفق شايستگى 1. دارا بوگن دانش روز 2. آشنايى تخصصى با حرفه مورد نظر 3. كسب مهارتهاى ويژه 4. توان استفاده از مهارت 5. بازسازى تجربيات 6. گرايش به انجام كار انسجام 1. اعتبار بخشى به شخصيت، شغل و سازمان كه در آن كار مىكند. 2. عملكرد صادقانه 3. رهايى از تعصب 4. بالا بودن درجه فرهنگ كار 5. برخوردارى از انضباط 6. دارابودن وجدان كارى 7. اعتماد كامل به همكاران پايدارى 1. وظيفه شناسى 2. تعهد به كار 3. وقت شناسى 4. آشنايى با مديريت زمان 5. جلوگيرى از اتلاف در سازمان 6. پذيرش مسئوليت به طور مسئولانه انسان گرايى 1. گرايش عميق به اطرافيان 2. توجه به رفاه ديگران 3. رعايت احترام متقابل 4. احترام به قانون 5. درك مشكلات ديگران 6. درك انتظارات متقابل در صد بالاى اين ويژگىها در درون افراد، باعث مىشود كه مدير سازمان همواره به عنوان مرجع تصميمگيرى و به صورت يك فرد بالنده سازمانى مطرح شود و موفقيت جمع و سازمان را به ارمغان آورد. از آن جايى كه هر ذهنى در سازمان مىتواند تعداد نامحدودى ايده توليد كند، چنين مديرى با خيل عظيمى از انسانهاى ايدهمند مواجه مىشود؛ نه اين كه او سوق دهنده افرادى باشد كه فقط منتظر خزيدن هستند و اصطلاحاً مدير دست به حركت فروشى بايد بزند. از وظايف مدير در سازمان، توجه به روحيه كار كنان است. روحيه، نتيجه ميليونها فعل و انفعال جسمى و روحى است كه در درون ما اتّفاق مىافتد و تغييرات احساسى در ما نسبت به شغل، سازمان و مدير به وجود مىآورد. ممكن است اين احساس به وجود آمده، اثر بخش باشد و ممكن است مخرب و كاهنده كارايى باشد. هر نوع روحيه، داراى دو جز اصلى است: 1. وضعيت روحى. 2. وضعيت جسمى. مدير در نقش رهبرى، بايستى همواره وضعيت روحى كاركنان را بسنجد و عواملى را كه ممكن است در روحيه آنان تأثير مخرب داشته باشد، از بين ببرد تا ميزان رضايت شغلى كاركنان همواره در سطح مطلوبى قرار داشته باشد. عدم توجه مدير به روحيه كاركنان، ميزان نارضايتى را افزايش مىدهد و عامل كاهش ميزان موفقيت اوست. OD و موفقيت مدير ODموفقيت مدير يا بازسازى و بهبود سازمان(O.D=OrganizationDexelopmentO)، نوعى فعاليت بهينه و كارآمد مديريت، جهت ارتقاى كيفى و بالندگى سازمان است و در سه سطح فردى، گروهى و ساختار سازمان فعاليت مىكند. يك مدير موفق در OD معمولاً: 1. بركار تيمى تأكيد مىكند؛ نه تلاش فردى. 2. تغيير در فرهنگ سازمان را مد نظر دارد. 3. بر ايجاد انگيزش تأكيد مىكند. 4. برپاداش گروهى تأكيد مىورزد. 5. برهمكارى مديران و فرهنگ مشاركت تأكيد مىكند. 6. ارتقا و چرخه بهرهورى را مد نظر دارد . 7. فرايندى دائمى را به سمت رقابتهاى سالم ايجاد مىكند. 8. هدف اصلى آن، تغيير در رفتار، رويه و ساختار است. سازمانها بسان موجود زنده به دنيا مىآيند، رشد مىكنند، به بلوغ مىرسند و سرانجام دچار كهولت و كارايى مىشوند و از بين مىروند. براى جلوگيرى از مرگ زودرس سازمانها، لازم است سيستم دائماً در خود تغييرات مطلوب ايجاد كند تا اثر بخشى لازم را جهت انجام وظايف خود داشته باشد. مدير آشنا به ODمانند طبيبى است كه هدف اصلى او شناختن بيمارىهاى سازمان و كوشش براى از بين بردن آنها و ايجاد تغييرات مناسب در سازمان، براى پيشگيرى از بروز مشكلات جديد مىباشد. قصه آخر يكى از صاحبان شركتهاى بزرگ - براى در نورديدن مرزهاى موفقيت در دهه آخر قرن بيستم - بر اين باور بود كه براى تحول در سازمان خويش، بايد افراد بوفالو مانند را كه حالت پيرو و تابع و كم نقش دارند، به پرواز درآورد. او مقاله خود را تحت عنوان پرواز بوفالوها مىنگارد و از اين كه افراد سازمان مطيع و تابع باشند، گِله مىكند و از سازمان بوفالويى ابراز نگرانى مىكند؛ زيرا بوفالوها حيوانات عجيبى هستند؛ اگر يكى راه بيفتد، بقيه دنبال او به حركت در مىآيند و اگر برلبه پرتگاه برود، همه مىروند و اگر سقوط كند، خيلى از آنها نيز سقوط خواهند كرد و اگر بايستد، بقيه نيز مىايستند. او مىنويسد كه افراد در سازمان، بايد مثل غاز در گستره فعاليتها به پرواز درآيند. غازها موجودات جالبى هستند. آنها به شكل هشت پرواز مىكنند و در نوك آن، يك غاز پرواز مىكند و وقتى خسته شد، ديگرى جاى او را مىگيرد. حركت به شكل هشت در آسمان خسته كننده نيست. همه غازها مسير را مىدانند و به سوى موفقيت نهايى در حركتند. اگر يكى از غازها آسيب ديد يا تيرى به او اصابت كرد، يك يا دو غاز با او فرود مىآيند و تا زمان بهبودى در كنارش مىمانند و سپس به پرواز در مىآيند. جالب اين كه چون هدف و مقصد و مرز توفيق را مىدانند، به همان جايى مىروند كه غازهاى ديگر رفتهاند. آيا حركت هماهنگ و هارمونى گونه سازمان به سوى اهداف، با وجود پيچيدگىها و تنوّعها و تخصّصها، نوعى حركت به سمت مرزهاى موفقيت نيست؟ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده
بایگانی شده
این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.