ALI ارسال شده در مهر 30، 2013 اشتراک گذاری ارسال شده در مهر 30، 2013 [h=2]اندوه تنهایی ( فروغ فرخزاد )[/h] پشت شیشه برف میبارد پشت شیشه برف میبارددر سکوت سینه ام دستی دانه اندوه میکاردمو سپید آخر شدی ای برف تا سرانجام چنین دیدیدر دلم باریدی ... ای افسوس بر سر گورم نباریدیچون نهالی سست میلرزد روحم از سرمای تنهاییمیخزد در ظلمت قلبم وحشت دنیای تنهاییدیگرم گرمی نمی بخشی عشق ای خورشید یخ بستهسینه ام صحرای نومیدیست خسته ام ‚ از عشق هم خستهغنچه شوق تو هم خشکید شعر ای شیطان افسونکارعاقبت زین خواب درد آلود جان من بیدار شد بیداربعد از او بر هر چه رو کردم دیدم افسون سرابی بودآنچه میگشتم به دنبالش وای بر من نقش خواب بودای خدا ... بر روی من بگشای لحظه ای درهای دوزخ راتا به کی در دل نهان سازم حسرت گرمای دوزخ را؟دیدم ای بس آفتابی را کو پیاپی در غروب افسردآفتاب بی غروب من ! ای دریغا در جنوب ! افسردبعد از او دیگر چی میجویم؟ بعد از او دیگر چه می پایم ؟ اشک سردی تا بیافشانم گور گرمی تا بیاسایمپشت شیشه برف میبارد پشت شیشه برف میبارددر سکوت سینه ام دستی دانه اندوه میکارد لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در مهر 30، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مهر 30، 2013 صدای قــلــــب نیست ... صدای پای تو است كه شب ها در سینه ام می دوی ....!! كافیست كمی خسته شوی ..... كافیست كمی بایستی ....! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در مهر 30، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مهر 30، 2013 http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSzyyQSyMRYMlEKZIABUhxge0v2PFyPhg9lLMRc2Ss1JZtoC8D8 سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد تمام بند بند استخوانم گریه می خواهدبیا ای ابر باران زا، میان شعرهای منکه بغض آشنای ابر گریه می خواهدبهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیمو آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهدچنان دق کرده احساسم میان شعر تنهاییکه حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در مهر 30، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مهر 30، 2013 http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQ_vPcSwMREssusr2Vv9CJ6XpvMID3ccLhu7d2QeVfeABBvfXuy برای لمس دستهات چه نازی کردی برای جرعه ی لبخند چه بلوا کردی خیالت آخر دنیا همینه !؟ خیالت عشق ما باز رو زمینه !؟ خیالت زندگی همین دوروزه خیالت تاابد این دل می سوزه.. لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:b0Rk1qBv85hZZM:http://www.jahanshop.com/aks/love1.jpg من غروب عشق خود را در نگاهت ديده ام.... من بناي ارزو ها را زهم پاشيده ام.... آنچه بايد من بفهمم اين زمان فهميده ام.... در دل خود من به عشق پوچ تو خنديده ام.... لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 http://www.takedel.com/Pictures/20110305/TakeDel.Com-7f5cd0d9ab.jpg روی قبرم بنویسید مسافر بوده ست بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده ست بنویسید زمین کوچه ی سرگردانی ست و در این معبر پر حادثه عابر بوده ست لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 به که چه برفی میاد دیشبی که اومدم خونه تو وهم خودم رفتم به رویا ای کاش میشد دست تو دست یارم زیر برفها می خندیدیم واسش شادی میکردم تا می فهمید که چققققدر عاشقشم ببخشید عشقم جسارت کردم ...میدونم چققققدر عاشقمی عشششششششق من وحید امروز مست بارونه مسسسسسسسسسسسسسست بارون مست سفیدی برف ولی ای کاش بخت سیاه وحید هم سفید بود مثل برف داره برف می باره می فهمید چی میگممممممممممممم ای کاش بفهمید که چه احساسی دارم می خوام داد بزنم ... می خوام فریاد بزنم خدا چرا نمیای پایین خدا چرا اشکهام نمی بینی الان که داره برف میاد...خدا بارونی در کار نیست بیا پایین ..بیا با هم رور به رو بشیم اگه خدای ...چرا ساکت شدی یعنی سهم من از این همه پرستش ...این همه دل تنگیه خودت میدونی چه حالی دارم تا کی باید زیر برف و بارونت بعد 12 شب فریاد بزنم خدا بسه خدا بسه تا کی باید دیونگی کنم؟ دل دیونه نگیر بهونه....... چرا همیشه باید پای نوشتن اشک بریزم ...خدا اخه چرا؟ اگه قراره ببیاری واسه همیشه ببار خدا عشقم داره درد میکشه..... یادته گفتم اگه عشقم درد بکشه از هر کسی دنیا رو خراب میکنم خدا نکن ...بزار تو تنهایی بهترین باشین اره بزار تو تنهایی بهترین باشید لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 و باز تنهایی ضربان قلبم و به چه تندی میزد نگاهم دوخته به ریلهای قطار قطاری که صدای بوقش دیدار بود و شوقی که دم از دیدن یارم میزد صدایی سرفهایم دیگر به گوش نمیرسید حتی ریهایم هم این بار نفس کشیدن را برایم اسان کرده بود و چه انتظاری...برای دیدار و چه دیداری...... یاد سهراب وچه اندازه تنم هوشیار است .....دورها اوایست که مرا می خواند همه با عشق به دیدار یار میرفتند و من چه با تنش ..چه با اشوب... و چه پر اظطراب لحظه دیدار..... نفسهایم سنگین سرفهایم بلند روی نیمکت بیمارستان همه در پارک در بوستان در .... یار من در بیمارستان انتظار میکشید ارام باش...هیسسسسسسسس تنها کلمه ای که از شنیدنش ارامم میکرد و ارامشی که میدانستم فردا به پایان میرسد و دیدار که با اشک خداحافظی همراهی میکند مرا وقتی سرم بر روی شانهایش بود ..نتوانستم گله از خدا... تمام صورتم از اشک پر.... و پنهان کردن اشک از مردم اه ه ه ه ه ه ه ه ه من و او در آغوش هم من مست ارامش در اغوش او... و او مست ارامش من در کنار او وقتی چشمانم را باز میکردم با لبخندی همراهی میکردم بیداریش را اذان موذن در شهر بهشت ...در شهر اقا رضا خندهای منو او به مردمی که بودن در صف برنج خندهای از صوتیهای من خندهای از خوردن اشترودل عاشق خندهایش هستم ..عاشق ارامش او عاشق تنه های بعد از حرفهای بی ربط من ولی درونم پر از گریه با دیدن طلوع ... و چه معصومانه نگاهای او که میدانست وقت رفتن است ضربان قلبش به گوشم اشنا بود دیگر دلقک بازهایم فایده نداشت نمی خندید سکوت...سکوت....سکوت سکوتی پر از فریاد و نا سزا شاید به من..شاید به طلوع افتاب شاید به خدا میدانست وقت رفتن است دوست من تنهایی فریاد میزد وحییییید وقت رفتن است دیر شد رفتن دستم را میکشید و با خود میبرد ....با هزاران التماس برگشتم نگاهش به سنگ فرش بیمارستان بود و در وهم صدایش نکردم ..چند لخظه من در وهم او و تا نگاهش به من دوخته شد... با نگاهم گفتم عاشقت هستم .. و من و تنهایی سوار بر قطار این بار نه صدای صوت قطار از دیدار میگفت و نه انتظاری بود قطار به جایی میرفت که سکوت بود اشفتگی و دوری... (تمام دل نوشتهای من با تمام تنهایش برای تو ..برای تویی که خود من هستی) لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 و چه ارام که باز منو تنهایی آغازی دیگر باز کردیم و چه غمگین لحظه بستن چشمانم و چه گنگ و بی مفهوم باز کردن چشمانم در اتاقی سفید چه سودایی..و چه خوابی و چه لحظه تلخی روپوش سفیدان که به بختو اقبال من حمله ور شدند و دست چپی که توانایی گرفتن یقه انها را نداشت و تنهایی که تکیه بر دیوار زده بود و با نگاهش دل گرمی میداد و نگاه اشکاهای کسی که خطابش میکردم خواهر رو به چشمانش با نگاهم گفتم چشمان خیس بگذار خوب نگاهت کنم که دگر فردایی نیست ارام ارام چشمانم رو به تاریکی رفتند اماده برای خواب عمیق نیم نگاهی می انداختم و خوابو ...و خوابو...و خواب درد برایم بی مفهوم بود اشکهایم از درد نبود درد من اخر درد بی درمان نبود وقتی که من در بستر درد بودم ان لحظه که وقت دیدار نبود ولی در ان لحظه چیری بود برای من بالا تر از سر نوشت چیری فراتر از بهشت چیزی که همیشه به ان لبخند میزدم چیزی که همیشه صدایش را میشنوم و چیزی که همیشه حس میشود؟ آری تنهایی و تنهایی و تنهایی بیاید کمی دیگران را حس کنیم خزخز صدای مردی که نفسش بسته به یک پیچ است صدای ضربان قلب کودکی که در بهشت زندگی میکند صدای گریه مادری که روی سر فرزند خود زمزمه میکرد یا مَنْ اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفآءٌ یا مَنْ یَجْعَلُ الشِّفاءَ فیما یَشاءُ وای که چه شبهایی وای از روپوش سفیدان که ناله ذکر مادران را با صدای خنده میبردن به سوال صدایم قدرت پاسخ نداشت یک نگاهم اشکی از هم زادانم می ریخت و.. ونگاه دیگرم از خشمی پر و من در انتظار.............. لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 عاشقی بودم دیوانه و برای خودم عالمی در سر داشتم عالم رویایی و دیوانگی مثل من کسی عاشق نبود ، عاشق تو و قلبت . مثل من کسی نبود که شب و روز به یاد عشقش باشد و لحظه هایش را با چشمان خیس بگذارند. این من بودم که اینهمه تو را از ته دل دوست داشتم تو را بعد از خدای خویش می پرستیدم. عاشقی بودم عاشقترین ، برای تو بهترین. چه عاشقانه در عشقت سوختم و چیزی نگفتم . چه بچه گانه از غم دوری و دلتنگی ات گریه میکردم. تو رفتی و مرا با کوله باری از عشق و دیوانگی تنها گذاشتی . اما من عاشقت ماندم ، و اینک در آتش غم جدایی ات در حال سوختنم. شاید از این سوختن خاکستری بر جا بماند که این خاکستر چیزی جز تکه های سوخته قلب عاشقم نیست . خاکستر قلب عاشقی که روزی بر باد میرود و دیگر چیزی از آن باقی نمی ماند. تنها خاطرات این عشق بر جا می ماند که آن هم نیز دیگر سودی ندارد. عاشقی بودم که به عشقم افتخار میکردم و او را بهترین و پاکترین عشق میدانستم. نمی دانستم که برای تو عشق نبودم ،تنها بازیچه ای بودم که روزی از بازی با من خسته می شوی و مرا دور می اندازی . تو برای من معنای واقعی یک عشق بودی ، تو برای من عزیزترین بودی. ای کاش اینک که از در غم جدایی ات خاکستر شده ام قدرم را بدانی و افسوس بخوری که چرا مرا سوزاندی . عاشقی بودم دیوانه ترین ، از همه عاشقان صادقترین. اینک چیزی از من به جز خاکستری از این قلب سوخته به جا نمانده است. لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 یادته قدیما دلا چه پاک و ساده بود دستا خالی اما دلا سرزنده بود رو لبا سر شار از خنده بود لب چشمه پر از گلای پونه بود خبری از برج های فولادی نبود خونه ها از خشت و گلی , ساده بود یادته چشما از دیدن هم سیر نمی شد کسی از کسی دلگیر نمی شد وقتی عشقی تو قلبی شعله می زد از همه دنیا می گذشت و پاینده می شد یادته قدیما حرفی از سفر نبود کسی از کسی بی خبر نبود همه به عشق هم زنده بودند عاشقا واقعا دلداده بودند دستا یه سر پناه بود واسه هم قلبا یه جای امن بود واسه هم یادته قدیما دلا چه پاک و ساده بود قلبا خالی از دو رنگی و کینه بود لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 پاییز می*رسد پاییز باشکوه و دل*انگیز می*رسد این آسمان دوباره پر از زاغ می شود قلبم ز داغ لاله رخی، داغ می*شود چشمم، به قاب عکس تو زنجیر می*شود باز این هوا به یاد تو دلگیر می*شود در کوچه*ها دوباره دوان دوان کودکان شاد در خانه*ها دوباره پزان شلغم سپید در دشت*ها دوباره روان سیل بی*شکیب از آسمان ستاره سرازیر می*شود من خسته،... ناامید،... پریشان و بی*رمق سر را میان حلقه دستان فشرده...منگ بغضم میان سینه نفس*گیر می*شود از یاد همه رفته ام ای دوست عزیز هر چند زندگی زبر و زیر می شود لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 امشب درون زندکی احساس کردم هیچم تنها و بی کس و اواره با یک دنیا بود و نبود این منم که دنیا را ترک خواهم کرد همگان امید به زندگی دارند همانها بر پی سرنوشتند به چه امید به چه خیال و به آرزو در جهان هستی زندگی می کنند ای کاش تنها بودم ای کاش روحی درون جسم من نبود ای کاش جسمم می دانست که دیگر احساسی ندارد هیچم را با هیچم تقسیم کردم منم را با منم همراه کردم و با چشمهای اشک آلود این واژه را تکرار میکنم ای کاش نبودم ای کاش در نقش وحید نبودم وحیدی با یک دنیا خاطره وحیدی با یک دنیا آرزو و وحیدی چون وحید وقتی به دنیا آمدم می دانستند که در چنین روزهای این گونه میشوم میدانستند وحید میشوم چون معنای وحید یعنی تنها از این به بعد نخواهم گفت که تنهایم بلکه می گویم وحیدم تا بدانند و بدانم وحیدم چنین شبهای وقتی وحید می شوم چنین شبهای وقتی بر رو به روی ایئنه می ایستم و به چهره خود می نگرم به حال خود و به حال چهره پر از نقش و نگار غمگینم می نگرم اه و فغان سر میدهم گریه می کنم همین حالا نیز قطره اشکی بر همین برگه چکید ای اشک تو چه می خواهی تو چه می جویی تو چرا خود را اسیر من کرده ای می دانم چه بر تو می گذرد می دانم اسارت سخت است تو بر چشمان من اسیر و من دردنیا چرا برای یک بار هم که شده ای دلم لذت شادی را نچشیده ای همانند من که شادی را فراموش کرده ام ای افکارم چرا برای یک بار هم که شده فقط برای یک بار هم که شده به دستانم اجازه نمی دهی از شادی ترانه بنویسند ای دستهای خسته و رنج کشیده من چرا؟ چرا بر دفتر رویایی من ترانه آزادی و شادی نمی سرایی؟ ای کاش آزادی من با مرگ من آغاز شود ای کاش.......ای کاش لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 لحظه نبودن نیستن ها اگر منت می نهی بر کلام من با احترام سلامت می گویم و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هدیه میدهم قابل ناز چشمانت را ندارد دیروز یادگاری هایت همدم من شدند وبه حرفهای نگفته من گوش دادند و برایم دلسوزی کردند البته به روش خودشان که همان سکوت تکراری بود و یاداوری خاطرات با تو بودن دست نوشته ات را می بوسیدم و گریه می کردم به بزرگی نا مهربانی ات ببخش که اشکهایم دست خطت را بوسیدن باز هم ستاره به ستاره جستجویت کردم ولی نیافتمت از کهکشان دلسپردگی من خسته شدی؟ که تاب ماندن نیاوردی و با بی وفایی رفتی؟ مهتاب کهکشانی تمام وجود من آنقدر بی تاب دیدنت شده ام که دلتنگی ام را به قاصدک سپردم و به هزار ترانه و شعر رقصان به سوی تو فرستادم روزها و شبها به دنبالت امدند و تو را ندیدند قاصدک هم بر نگشت شاید او را هم روباه وار شیفته خود کردی باشد اشکالی ندارد اگر قاصدکم هم اینگونه اسیر تو شود قبول است .خوش دنیایی است کاش یاسهایی که برایت پرپر شدند و به سویت امدند دوست داشتنم را برایت آرزو کنند کاش باران بعد ظهرهایت تو را به یاد اشکهای من بیندارد هر پرنده در قفس نام مرا می خواند و.. هر غنچه پرپر یاد من نیم نگاهی به روزهای تنهایی من کن و گاه لحظهای زرد و بی صدای مرا در زیر باران قاصدکم را ول کن بگذار قاصدک ترانه های من در هوای دلتنگی تو پرواز کند در همین حال و هوا باز هم گلهای بی تابی شکفته بی وفا. امشب شام غریبانه من است به یادت مثل شمع میسوزم و زره زره وجودم آب می شود تو هم به یاد بی تابی های من شمعی روشن کن و بگذار مثل من بسوزد ای باران . یادم کن زمانی که اشکهایم میریزد نگذار دیگران تنهایی وحید را در وحید تنها ببینند لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 این روزها که میگذرد احساس میکنم یکی از جاده های پر پیچ و خم و ما آلود زندگی مرا به سوی خود می خوتند برای پیدا کردنش خود می خواند برای پیدا کردنش همه جا را می گردم از هر پنجره بازی به امید اینکه او را ببینم سرک می کشم ولی نیست روزها منتظر یک قاصدک تا خبری برایم بیاورد ولی قاصدکها هم نشانی من را گم کرده اند شبها آسمان را نگاه می کنم تا شایدبتوانم نشونیشواز ستاره ها بگیرم ولی ستاره ها هم یادشون رفته.. نیم نگاهی به زمین بندارن تا نگاه یه منتظر را ببینند تنهایی رو بیشتر از همیشه احساس می کنم خسته تر از و دلتنگ تر از همیشه به دنبال پناهگاه امن و مطمئن خود می گردم تا با رسیدن بهش آرامش بگیرم ولی مثل اینکه مهربونی که اون بالاست به تنهایی محکومم کرده مهربون عالم اگه تو اینطور می خوای باشه من که حرفی ندارم همه دلتنگیها و بی کسیها برای من ولی ازت می خوام اونی که دوست ندارم هیچ وقت غمشو نبینم همیشه بخنده و شاد باشه اونو تنها نذارو همیشه باهاش باش فقط ای کاش بهم می گفتی تا کی چشمهای منتظرم باید به جاده ی زندگی باشه...؟؟؟ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 من به غربت نمی اندیشم همه جا خانه من دوستی قلب بزرگی است که بر رود زمین جای گرفت و به سوی دریا از جهان می گذرد خانه ام بعد نگاهی ست که در آن همه روی زمین سبزو پیوند برادروار دارند خانه ام وسعت شکوفایی دنبا دارد... من به غربت نمی اندیشم همه جا خانه من است .. لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 من در آستان چشمان تو دلم را و تمام دلم را باختم بی آن که بدانی و چه حقیرانه و مبهوت به چشمانت خیره شدم که شاید... راز نگاه گنگم را بفهمی اما افسوس...... حالا که گاه گاهی فرسنگها از من دورمی شوی چه ملتمسانه مردنم را آرزو می کنم لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 نمی تونم ببخشمت دور شو برو نبینمت تیکه ای بودی از دلم خشکیدی و بریدمت هزار و یک رنگی بدون دروغ و نیرنگی بدون واسه دله عاشق من بد نامی و ننگی بدون راهمو سد کردی عزیز عشقمو رد کردی عزیز خودت ندونستی چی کردی با ما بد کردی عزیز یادت میاد گفتم بهت اگه نمی شی مرحمم تورو خدا زخمم نشو که تیکه پارس بدنم تو عین ناباوریهام تو هم شدی یه زخم نو هیچ نمی خوام مثله تو شم از جلوی چشام برو لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 دلمو بردی باز از نو،دیگه چی میخوای؟ دار و ندارم مال تو دیگه چی میخوای؟ برو بذار بسوزم،با بی کسیهام برو بذار بمونم با دلواپسی هام هیچی نپرس فقط برو،ولی فراموشم نکن شمعمو آب میشم به پات،برو و خاموشم نکن یه روز اگه ورق زدی دفتر خاطرات رو یادت بیاد قلب منو،میشینه چشم به راهه تو آره برو ولی بدون،اینجا یکی میمرد برات باور نکردی عشقشو اگه قسم میخورد برات میری فقط یادت باشه اینو عزیز اشک ذلالتو جلو چشم غریبه ها نریز هیچی نپرس فقط برو،ولی فراموشم نکن شمعمو آب میشم به پات،برو و خاموشم نکن! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 برام دعا کن عشق من،همین روزا بمیرم آخه دارم از رفتنت بدجوری گر می گیرم دعا بکن که این نفس تموم شه تا سپیده کسی نفهمه عاشقت چی تا سحر کشیده این آخرین باره عزیز،دستامو محکم تر بگیر آخه تو که داری میری به من نگو بمون نمیر تو میریو یه باغ سبز،درش به روت بازه هنوز من باغ سوختم نازنین،باشه برو با من نسوز اگه یه روز برگشتیو گفتن فلانی مرده بدون گه زیر خاک سرد،حس نگاتو برده گریه نکن برای من قسمت ما همینه دستامو محکم تر بگیر لحظه ی آخرینه! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 سایتو بردار و از اینجا برو که دلم طاغت درد و نداره برو که چشمای دوره گرد تو رو دلم درد بی درمون میذاره نگو مهربونی آوردی برام نه نگو از درد پنهون چشات نگو که دنیارو گشتی پی من بسه این همه عذای،بسه برام سایتو بردار و از اینجا برو نمی خوام ببینمت دیگه ترو سایتو بردار و از اینجا برو دیگه این قصه تمومه واسه من دیدن چشمای پر گناهه تو به خدا دیگه حرومه واسه من با دلم بدجوری تا کردی بدون برو از اینجا برو نا مهربون حالا باور بکنی یا نکنی همه چی دیگه تمومه بینمون سایتو بردار و از اینجا برو نمی خوام ببینمت دیگه ترو یادمه قشنگترین ستاره رو واسه تو از آسمون چیده بودم واسه تو ماه تو قصه ها رو من از شبای قصه دزدیده بودم یادمه یه قصر شیشه ای برات ساخته بودم تو دله ترانه ها عشق تو چیزی نذاشته واسه من جز همینی که از تو مونده تو صدام سایتو بردار و از اینجا برو نمی خوام ببینمت دیگه تو رو لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 روز مرگم هرکه شیون کند از دور و برم دور کنید همه را مست و خراب از می انگور کنید مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید مست مست از همه جا حال خرابش بدهید بر مزارم مگذارید بیاید واعظ پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ جای تلقین به بالای سرم دف بزنید شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید روز مرگم وسط سینه ی من چاک زنید اندرون دل من یک قلم تاک زنید لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من که بغض آشنای ابر گریه می خواهد بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 بزن باران بهاری کن فضا را بزن باران و تر کن قصه ها را بزن باران که از عهد اساطیر کسی خواب زمین را کرده تعبیر بشارت داده این آغاز راه است نباریدن دلیل یک گناه است بزن باران به سقف دل که خون است کمی آنسوتر از مرز جنون است بزن باران که گویی در کویرم به زنجیر سکوت خود اسیرم بزن باران سکوتم را به هم زن و فردا را به کام ما رقم زن بزن باران به شعرم تا نمیرد در آغوش طبیعت جان بگیرد بزن باران،بزن بر پیکر شب بر ایمانی که می سوزد در این تب به روی شانه های خسته ی درد به فصل واژه های تلخ این مرد بزن باران یقین دارم صبوری و شاید قاصدی از فصل نوری بزن باران،بزن عاشق ترم کن مرا تا بی نهایت باورم کن لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ALI ارسال شده در آبان 1، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در آبان 1، 2013 قصه ی عشقی که میگم،عشق لیلای مجنونه با یه روایت دیگه لیلی جای مجنونه مجنون سر عقل اومده،شده آقای این خونه تعصب و یه دندگیش کرده لیلی رو دیوونه اما لیلی بی مجنونش دق میکنه می میره با یه اخم کوچیک اون دلش ماتم میگیره میگه باید بسازه و این مثله یه دستوره همین یه راه مونده واسش چون عاشقه مجبوره عاقبت لیلیه ما مثه گلهای گلخونه تو قاب سرد و شیشه ای پژمرده و دلخونه حکایت عشق اونا مثه برف زمستونه اومدنش خیلی قشنگ،آب کردنش آسونه قلب تو خالی از عشقو بی روحو سوتو کوره عاشق کشی مرامته،نگات سرده و مغروره عشقو ببین توی چشاش از کینه ی تو دوره یه کاری کن توهم براش چرا عاشقیتم زوره؟ زوره،عشقه تو زوره،احساس همیشه کوره هر جا خودخواهی باشه،انصاف از اونجا دوره! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده
بایگانی شده
این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.